View in Telegram
*وسط یک کنسرت متروکه و خراب شده روبه رو استیج پر عظمتش قدم میزدند لوکاس درحالی که به اطراف نگاه میکرد: راستی! تو از معدود پسرای باقی مونده سرزمین انجمن شب هستی ... *نگاهی به جلوتر از خودش کرد: ولی هیچ دوست دختری نداری! *نیکلاس برای حرف زدن برنگشت و هنوز به استیج خیره بود، کمی خندید: شاید هنوز خیلی آزار دهنده ام لوکاس: اینطور نیست! .... آه *دستی به گردنش کشید و گوشاش کمی خوابید لوکاس: بیخیال این بحث ... نیکلاس: نداشتن خانواده باعث میشه آزاد تر باشی لوکاس نگاه محکمی سمت نیکلاس برگردوند: ولی با وجود این همه آزادی، هنوز یک کنسرت اجرا نکردی ! *نیکلاس دستشو گذاشت و مثل پارکور کار ها رفت روی استیج : یه روزی! وقتی که مطمئن بشم جای خانواده ام امنه! *چشمش برق زد و خاطره گذشته رو دید خاطره مادرش که روی همین استیج، وسط اجرا، تیر خورد به سرش و پخش زمین شد خاطره گلیچ خورد و نیکلاس دستای خونی خودش رو دید و بعد جسد بی جون مادرش رو زمین *بادی وزید و موهای نیکلاس موج خورد : یه روزی که ... همه حس خوبی از این کنسرت داشته باشن ، حس امنیت و شادی ! *لبخند #نیکلاس #لوکاس #دیالوگ
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Find friends or serious relationships easily