معانیِ ازلیت و ابدیت
الف. قدیم و ازلی:
ازلیت و قدیم بودن در کاربردِ کلامیِ خود به معنای ابتدای وجود نداشتن است و در مقابل حادث و آغازمند بودن قرار دارد. ازلیت را به دو نحوه می توان تصور کرد:
۱_ ازلیتِ زمانی: به این معنا که یک موجود، ابتدای در وجود ندارد، زیرا زمان گذشته او بی ابتدا است. مثل یک کهکشان که همیشه موجود بوده است و سابقه عدم و نیستی ندارد. که البته چنین ازلیتی عقلا مُحال است، زیرا برهان قطعی قائم است بر این که هر موجودی که دارای زمان باشد حادث است و ابتدای در وجود دارد. این معنا از ازلی و قدیم بودن توسط فلاسفه به کار می رود و مخالف براهین عقلی میباشد. دومین معنایی که می توان برای قدیم بودن و ازلیتِ زمانی اشاره کرد، توجه به "معنای عرفی" آن است، مثلا گفته میشود این ساختمان یا این درخت قدیمی هستند. در اینجا مقصود از توصیفِ این پدیده ها به قدیمی بودن، قدمت و سابقه زمانیِ طولانی آنها است. نه اینکه آنها ابتدایِ پیدایش یا زمان ندارند. بنا بر آنچه گفته شد هم معنای اول یعنی "کاربردِ فلسفی" ازلیت و قدیم بودن که امری مُحال است و هم معنای دوم یعنی همان "معنای عرفی" موردِ اشاره، با معنای کلامی و عُقلایی آن متفاوت است.
۲_ ازلیتِ بدونِ زمان: به این معنا که یک موجود، ابتدای در وجود، آغاز و پیدایش ندارد. زیرا اصلاً امتدادِ زمانی ندارد تا بتوان ابتدای در وجود را برای او در نظر گرفت. این معنا از ازلیت و قدیم بودن که همان "کاربردِ کلامی و عُقلایی" آن میباشد، در مقابل حادث و آغازمند بودن قرار دارد و منحصر در خدایِ غیر مقداری است که تعدد آن محال است.
ب. ابدی و سرمدی:
ابدیت و سرمدیت، در کاربردِ کلامیِ آن به معنای انتهای وجود نداشتن است. ابدیت را به دو نحوه می توان تصور کرد:
۱_ ابدیتِ زمانی: به این معنا که یک موجود، انتهای در وجود ندارد. زیرا زمان وجود او بدون انتها است. مثل شخصی از اهل بهشت که همیشه موجود خواهد بود و از نعمت های بهشتی استفاده می کند. چنین ابدیتی از جهتِ عقلی ممکن است و هیچ اشکالی در آن نیست. در این معنا از ابدی بودن. آن اشیاء یا آن جهان(مثل جهان آخرت) اگر چه ابتدای وجود، آغاز و زمان دارند. اما خداوند متعال بر عمر و زمان وجود آنها همواره می افزاید و تداوم می بخشد و حتی اگر بخواهد می تواند به آنها پایان دهد و از بین بردنشان مُحالِ عقلی نیست.
۲_ ابدیتِ بدونِ زمان: به این معنا که یک موجود، انتهای در وجود ندارد و فرض معدوم شدن برای آن صحیح نیست، زیرا اصلا امتدادِ زمانی ندارد تا بتوان انتهای در وجود را برای او در نظر گرفت. این معنا از ابدی و سرمدی بودن که همان کاربردِ کلامی آن میباشد؛ منحصر در خدای غیر مقداری بوده که تعدد آن محال است.
نکته مهم:
با این توضیحات، واضح می شود اشکالِ سخن کسانی که می گویند: «ما و خدا در ازلیت با همدیگر مشترک نیستیم، زیرا خدا همیشه موجود بوده است ولی ما نبودیم و موجود شدیم، اما ما و خدا در ابدیت با همدیگر مشترک هستیم، زیرا خدا همیشه خواهد بود و ما هم همیشه خواهیم بود.» اشکال این دیدگاه در این است که ازلیت و ابدیت خدا، ازلیت و ابدیت زمانی فرض شده است. به این معنا که خدا موجودی است که زمان گذشته وجود او بی ابتدا است، بعد که اشیا موجود شدند از جهت زمانی مشترک و مقارن با ذات خدا شدند و همیشه در معیت همدیگر موجود خواهند بود! در حالی که هیچ چیزی از جهت زمانی، مشترک و مقارن و در معیت خداوند واقع نمی شود،
زیرا او مطلقا "زمان" ندارد.
@madraseh_kalam