مرا بفهم،من شبیه یک دنیای معمولی نیستم.من دیوانگی ام را دارم.در بُعد دیگری زندگی میکنم و برای چیزهایی که روح ندارند،وقت ندارم⭑˚.🦋𐙚⭒๋࣭
222 ᬉ🦢᭡࿔
من اینجام تا بهت گوش بدم"
@Strawyli_bot
اینجا با هم راحت تریم"
https://t.center/+VeuyDAL7UyI4YTQ8
اون دلش نمیخواست به موجودی تبدیل بشه که فقط،بیدار میشه و میخوابه و غذا میخوره و در نهایت مثل جسمی بی روح زندگی میکنه،اون میخواست به جزئیات عشق بورزه،ساعت ها وقت حتی برای بشقاب صبحانه اول صبحش صرف کنه،مثل یک اثر هنری،تا میتونه عطر قهوه داغ و تازه رو نفس بکشه جوری که کل ریه هاش رو پر کنه،وقتی پرده ها رو کنار میزنه فقط از سر عادت روزانه نباشه بلکه اشتیاق دیدن خورشید رو داشته باشه،کتاب رو فقط از روی سردرگمی چشمی نخونه،بند بند کلمات رو احساس کنه لمس کنه،تا اعماقشون سفر کنه،میخواست متفاوت باشه در دنیایی که همه ی این ها رو از یاد بردن،میخواست بیان کلی خاکستری نور خورشید باشه.
و صبح دل انگیز رو با نور خورشید آغاز میکنیم،خورشید اولین درود روز است؛پرده هایی که بوسه باران شدند از خورشید،لونایی که نگاه میکنه به خورشید،و منی که غرقم،من غرقم در میان پرتو های خورشید.