بخشهایی از
مصاحبهی احمد طالبینژاد با
#احمدرضا_احمدی بهمناسبت سالروز تولد او:
@literature9اصولاً در تمام زندگیام آنارشیست بودهام. مثال زیاد دارم. یادم هست زمانی در اوج عشق و علاقه به یک دختر، ناگهان رها کردم و رفتم. یا در دبیرستان مثلا با دمپایی میرفتم مدرسه. ده بار بیرونم کردند. هنوز هم زندگی من را سر عقل نیاورده... اگر قرار است آدم خیلی منظم و مرتب باشد بهتر است برود کارمند بانک شود.
من سالها مورد نفرت بودهام. فروغ فرخزاد با مجلهی آرش گفتوگویی کرده بود. دکتر ساعدی، سیروس طاهباز و م. آزاد گفتوگوکننده بودند. فروغ دربارهی من خیلی حرف زده بود. ساعدی همه را درآورده بود چون در مجلهی ستاره سینما نوشته بودم: «ساعدی تئاتر نمیداند.» حالا هم همین عقیده را دارم. تمام نوشتههای او یکبارمصرف است.
کسانی مثل حسین منزوی سعی کردهاند غزل را مدرن کنند که نتیجهای نداشته. تو اگر در غزل از واژهی سیگار استفاده کنی شعرت مدرن نمیشود! سیمین بهبهانی میکوشد وزنهای تازهای وارد غزل کند. مثل اینکه شما یکی از ساختمانهای زیبای کاشان را با کاغذ دیواری تزئین کنی. خراب میشود.
کسرایی یکی از انبوه شعرهایی را که میگفت و در میتینگها مورد استفاده قرار میگرفت توی کتابهایش نیاورده. خودش به این نتیجه رسیده بود که کارکرد این اشعار، همان یک روز است. تمام میشود.
ابتهاج قلابی بودن غزلهای تکنیکی را فهمیده بود. تفکر حاکم بر غزل ابتهاج مال انسان قرن بیستم است. ولی فرم کارش کلاسیک است. اشکالی ندارد او در شعرهای آزادش هم خیلی شاعر است. به نظرم اشعار ابتهاج پایان غزل ناب فارسی است. دیگر کسی به قدرت و صلابت او ظهور نخواهد کرد.
[از میان ترانهسرایان مهم معاصر] از سیروس آریانپور هم باید یاد کنم که بعدها دکترای اقتصاد گرفت و خوشش هم نمیآید که بگوید ترانهسرا بوده. به نظر من توی زندگیاش همین چندتا ترانهای که گفته میماند نه دکترایش. مثلا ترانهی بارون بارونه و شادوماد که مرحوم ویگن خوانده و میدانید که چقدر ماندگار است.
شاید برایتان غریب باشد. نادرپور خیلی از شعرهای من را از حفظ بود. یا مثلا شهرنوش پارسیپور. یا این اواخر یک کارت دعوت عروسی دریافت کردم که تکهای از نثرهای یومیه را به عنوان دعوتنامه نوشته بود.
شعر کلاسیک هیچ کمکی به من نکرده. من گلستانسعدی را به خاطر لذت میخوانم یا بیهقی را به خاطر زبان شیوایش. ولی در شعرم هیچ تاثیری نداشتهاند. چرا دروغ بگویم سینما روی من بیشتر تاثیر گذاشته تا شعر کلاسیک ایران: من آدم امروزم!
چیزی که باعث پختگی و تکامل شاعر میشود مرگ آدمهای دور و برش است. اولین مرگی که تکانم داد و تاثیرش در شعرم آمد مرگ فروغ فرخزاد بود. بعد، مرگ سپهری بود.
شاید برخی میخواستند من در همان کتاب اولم متوقف میشدم... در زمان حیاتت، مجلس ختم تو را میگیرند و فتوا میدهند که فلانی کارش تمام شده. حالا همه دارند به کیمیایی فحش میدهند و میگویند کارش تمام شده، از کجا معلوم که کیمیایی دوسال دیگر یک شاهکار نسازد؟ وقتی کسی مرد پروندهاش را ببندید...
(متن کامل
#مصاحبه در شماره ۲۲ مجله هفت)