"چرا همان لحظه نبوسیدمش "
@literature9و تو باز میگردی
با عکسی که روی حافظه افتاده است این بهار و بیقرار
و شقایق از همیشه مردهتر است
تو هم،
از امتداد نگاهم نازتری پرنده؟
با روز که بسته بسته میگذرد
و شبانگاه تهی نمیشود
از حجمهای اضافی
و تو باز میگریزی
یخچال را باز میکنم ،کسی آنجا نیست
پرده را میکشم
اینجا نیستم
_سبک، سبک
میپرم چون پرنده از خانه
نرما نرما نرما نرم –
مخفی شدهاند لابد !
از من درازتر است خیابان
و دود از تو غلیظتر
و از هرچه قدم میزنم بیشتری
بخواهم بلوزی بپوشد
زرد ِ شفاف
نه اینکه نشانهی چیزی باشد این رنگ
تنها آتشم میبرد همین
زرد شفاف!
از دو سو به من میآیی
یکی که نمی خواهم و
دستی که بهسوی دیگر کشیدهاند
زرد شفاف ...
- گم شدهام آقا، بیکرانه است تهران
- از میدان انقلاب که بگذری
کشیده و باریک است خیابان آزادی
[ رقابت با برلن
رقابت با خیابان بهار
رقابت با خیابان ولی عصر
بفرمایید دیدن کنید]
از بیکرانگیاش اینجا فقط گم نمیشوم
اینجا که از بقیه تهرانتر است
[بالشتک دخترانهی چهارده سال
شیکترین ساعتهای دیواری
لوازم آشپزخانه
نمایشگاه دامن شلواری زنانه
رقابت با ولیعصر
بفرمایید دیدن کنید]
گم میشوم و این همه اشیاء خواهرانه به شعر میزنند!
جیغت نه کشیده بود و نه باریک
کشیدهی باریک!
زرد شفاف ؟
چرا همان لحظه نبوسیدمت ؟
و حالا که این لبها
به درد چیزی نمیخورند
و حالا که اینجا
پر از بوق انسان است و اصالت دود
ای از بقیه تهرانتر !
یک لحظه فرصت برای اصیل شدن ندارم
فرصتی که بخندم یا گریستم
چرا همان لحظه نبوسیدمت !
بروم که در خانه عشق را منتظر گذاشتهام
در یخچال
((بعد از انقلاب چه اندازه شلوغ شده است))
و با دوست ناشیام رقابت کنم
که فردایش را خورده است
و هنوز تا خوردن شعرهایش
فرصت زیاد دارد
#مخاطب_اجباری#شمس_آقاجانی