@literature9پس ای برادر! ملاحظه فرما كه واعظ شهر ما هنوز نفهمیده كه زندگی بیزندگانی میسّر نگردد!
#قاجار #سفرنامه #ایرانشناسی واعظی در بالای منبر به موعظه مشغول بود و در زهد و تقوا سخن میراند و میگفت: «اگر نجات دنیا و آخرت را میخواهید باید از علایق دنیا به كلّی دست بردارید و به ضیاع و عقار و زراعت و تجارت و صنعت و حرفت نپردازید.
از خوراك به گیاه بیابان و از پوشاك به برگ درختان قناعت نمایید و خانه از برای زندگانی غیر از سایبانی از نی و علف بیابان مسازید، زیرا كه اینها همه باعث دلبستگی و علاقه شما خواهد بود و از یاد خدا غفلت خواهید نمود و از این قبیل شرحی بیان میكرد.»
ناگاه زنی از پای منبر فریاد كرد: «جناب آقا ما میتوانیم در راه رضای خدا از جان و مال خود بگذریم و مانند حیوانات در صحرا به سر بریم ولی اگر از جهت گرسنگی و مشقّت سرما و برهنگی مردیم، كفن برای خود از كجا آوریم، زیرا كه شما این حكم را بر سبیل عموم میفرمایید در آن وقت دیگر تاجر و كاسبی نخواهد بود كه پارچه از او بستانیم و خود را بپوشانیم. آیا در آن حال ملائكه جنّت از بهشت حلههایی از نور برای فردفرد ما خواهند آورد و یا آنكه ماها بیكفن خواهیم مرد؟
و بعد از آن هم چون آلات حفر از قبیل بیل و كلنگ نداریم، مردگان ما در بیابان، طعمه گرگان خواهند شد.»
جناب واعظ فرمودند: «بلی ای ضعیفه مؤمنه! هرگاه ما را اعتقادی صاف باشد، ملائكه كفن خواهند آورد و با ناخنهای خود زمین را حفر كرده، ما را دفن خواهند نمود.»
زن گفت: «آقا جان حال كه چنین است، بفرمایید مخدّرات شما آن حلی و حلل و زر و زیور و لباس و جامه را از خود دور كنند! برهنه و عریان شما در جلو بیفتید، تا ما هم در عقب شما روانه شویم و اگر معنی زهد این است كه شما میگویید، تمام حیوانات صحرا زاهدند و این زهد لایق جناب شماست، ما نمیخواهیم.»
مردم خندیدند، زن در كمال دلتنگی برخاست و رفت.
پس ای برادر! ملاحظه فرما كه واعظ شهر ما هنوز نفهمیده كه زندگی بیزندگانی میسّر نگردد و زندگانی بدون طریقه تمدّن صورت نپذیرد و تمدن بیزراعت و تجارت و فلاحت و صناعت مقدّر نباشد و بندگان خدا بدون زندگی بندگی نتوانند نمود و بدون زندگانی ابواب معرفت به روی خود نتوانند گشود. (ص ۱۳۴ - ۱۳۵)
مأخذ: طهرانی، مصطفی. سال ۱۳۸۱.
سفرنامه #گوهر_مقصود به كوشش زهرا میرخانی. تهران: مركز پژوهشی میراث مكتوب.