@literature9بگذار که این باغ، درش گم شدهباشد
گلهای تَرَش، برگ و برش، گم شدهباشد
جز چشمبهراهی، به چه دل خوش کند این باغ؟
گر قاصدک نامهبرش گم شدهباشد
باغ شب من، کاش درش بسته بماند
ای کاش کلید سحرش گم شدهباشد
بی اختر و ماه است دلم، مثل کسی که
صندوقچهٔ سیم و زرش گم شدهباشد
شب، تیره و تار است و بلادیده و خاموش
انگار که قرص قمرش گم شدهباشد
چاهیست همه ناله و دشتیست همه گرگ
خواب پدری که پسرش گم شدهباشد
آن روز تو را یافتم افتاده و تنها
در هیبت نخلی که سرش گم شدهباشد
پیچیده شمیمت همهجا، ای تن بیسر
چون شیشهٔ عطری که درش گم شدهباشد
#سعید_بیابانکی