زنده یاد
#علیحاتمی را
#سعدیِ سینمای ایران میدانند.
@literature9با این که کارگردانیاش،حرف نداشت اما آن قدر در
#دیالوگ_نویسی تبحّر داشت که حالا از دیالوگهایش به عنوان نمونهای از
#ادبیات_فارسی یاد میکنند:
▫️▫️▫️۱) سَرِ شام گریه نکنید، غذا رو به مردم زهر نکنین.
سماور بزرگ و استکان نعلبکی هم به قدر کفایت داریم.
راه نیفتین دورِ در و همسایه پی ظرف و ظروف.
آبروداری کنین بچهها، نه با اسراف. سفره از صفای میزبان خُرّم میشه، نه از مُرَصّعپلو.
حرمت زَنیّتِ مادرتون رو حفظ کنین.
محمد ابراهیم!
گوشت رو خیلی ریز نکن مادر، اون وقت میگن خورشتشون فقط لپه داره و پیاز داغ
#مادر - ۱۳۶۸
▫️▫️▫️۲) ما یه سر خاک و فاتحه باس بیایم، که خب اونم میایم.
فاتحهاش رو هم میشه از همین راه دور پیشکی حواله کرد! ...
(با دست محکم میزنه تو پیشونیش! شق!) فاتحه!
#مادر - ۱۳۶۸
▫️▫️▫️۳) ولایت زندان، ما را طلبید عاقبت این عشاقخانه.
هنوز زنجیر در گوشت است، زنجیرک! موریانه گوشت! کی به استخوان میرسی آخر.
زنجیرک!
تسبیح عارفان، صدای پای من حالا شنیدنیست، از این دست ساز، کوه کوچک!
#هزاردستان - ۱۳۵۸
▫️▫️▫️۴) آیین چراغ خاموشی نیست،
قربانی خوف مرگ ندارد، مقدّر است.
بیهوده پروار شدی، کمتر چریده بودی بیشتر میماندی.
چه پاکیزه است کَفَنَت، این پوستین سفید حنابسته، قربانی، عید قربان مبارک.
دلم سخت گرفته، دریغ از یک گوشِ مطمئن، به تو اعتماد میکنم همصحبت.
چون مجلس، مجلس قربانی است و پایان سخن وقت ذبح تو، چه شبیه چشمهای تو به چشمهای دخترم، مهرالنساء، ذبح تو سخته برای من
#حاجی_واشنگتن - ۱۳۶۱
▫️▫️▫️۵) دلمون برات تنگ میشه، بهت عادت کرده بودیم.
به اخم و تَخمات، اولدرم بُلدرمات، سگ صلحیات.
ولی گورِ پدرِ دل ما!
دلِ تو شاد!
#سوته_دلان - ۱۳۵۶
▫️▫️▫️۶) مقدر است امروز لباسِ نو بپوشم، اگر میتوانی درد و غم را هم از تن من بشوی.
#سلطان_صاحبقران - ۱۳۵۴
▫️▫️▫️۷) شاعر و تاجر که با هم فرق ندارن، تاجرِ ورشکسته شاعر میشه،
شاعرِ پولدار میره تاجر میشه.
#حسن_کچل - ۱۳۴۸
▫️▫️▫️۸) کاش این دنیا هم مثل یک جعبه موسیقی بود،
همه صداها آهنگ بود،
همه حرفها ترانه
#دلشدگان - ۱۳۷۱
▫️▫️▫️۹) چشمِ شیطون کَر توپِ توپم،
این مال و منالِ مفتی همچین هلو برو تو گلوگیر نیومد،
حاصل یه عمر جوبگردیه.
آقامون ظروفچی بود، خودمون شدیم جوبچی.
آقا مجید ظروفچی، جوبچی، میخِ زنگ زده، زنجیرِ زنگ زده، تارزانِ زنگ زده، ساعتِ زنگ زده، حواستو جمع کن ساعت زنگ زده دیگه زنگ نمیزنه چون زنگاشو زده!!!
#سوته_دلان- ۱۳۵۶
▫️▫️▫️۱۰) برای آمدن به چشم نقاش،
باید در چشمانداز بود.
#کمال_الملک - ۱۳۶۳
▫️▫️▫️۱۱) ضیافتِ مرگ، عطر و طعمش دعاست.
روغن خوبم تو خونه داریم، زعفرون هم هست، اما چربی و شیرینی ملاک نیست، این حرمتیه که زندهها به مردههاشون میذارن.
#مادر - ۱۳۶۸
▫️▫️▫️۱۲) داداش حبیب، من و تو از یه خمیریم، منتها تنورمون الاحده است.
تنور تو عقدی بود، تنور من صیغهای تیغهای!
کلّهی تو شد عینهو نون تافتون، گرد،
کلهی من عین نون سنگک.
هه هه حالا شکر که بربری نشدیم!
#سوته_دلان - ۱۳۵۶