«
#رباعی »
@literature9بدجور به هـــــم ریخته و ترسیده
مادر که دوباره خواب شومی دیده
از بهت و سکوت پدرم میترسم
ما گاو نداریــــــم ولـــــی زاییده
------------------------
بر خوان خدا که سهم شیخ و شاه است
نانی است که اندازهی قرص ماه است
سنگک نه که روی سفرهمان سنگ گذاشت
دستـی کـــه همیشهی خــدا کـوتـــاه است
-----------------
طفلک پســــــرم باز مجابش کردم
بیشام به زورِ قصّه خوابش کردم
ناگاه کبوتری به خوابش آمد
ناچار گرفتم و کبابش کردم
---------------
مانند همیشه چشمهایــم به در است
بر سفرهی ما جگر نه، خونجگر است
تهماندهی سفرهی شما را آورد
آری پدرم مورچهی کارگر است
«
#جلیل_صفربیگی »