معشوقهی زیبای من، گرمای صبح زمستانم، قهوهی روز طولانیام، دلتنگت هستم.
به یاد داری روزی که گلبرگ شکوفگان، روی موهایت نشستند، روزی که خندهات از هر آوایی برایم دلنشینتر بود.
خواستم برایت از خودت بگویم، خواستم از خواستنت بگویم، میخواستم بگویم چشمانت ستارگان درخشان روح تاریکماند، لبانت عسلهای شیرین چای تلخماند، روح روشنت امید فرداهای من است، میخواستم از جنونم برای وجودت بگویم، که از "تاچندا" سخن گفتی.
گفتی لاتین است؛ به معنای "کلمات بهتر است ناگفته باقی بمانند."
گفتی میدانی و میبینی آنچه در قلبم رشد میکند را، ولی نگذاشتی بیان کنم.
گفتی زمانش نرسیده و من هم با خوشخیالی سری تکان دادم، غافل از اینکه زمانی نمانده بود.
تو زمان را بهانه کردی، در حالی که همین زمان تو را از من گرفت.
حالا من میگویم، تو میدانی "Ya amar" یعنی چه؟
زیباترینم؛ آری تو زیباترین من بودی و زیباترینم، بگذار بگویم که چقدر بهانهات را میگیرم و چقدر دلتنگت هستم.
~آرمینا