View in Telegram
چه کسی «مادرخرج» است؟ یکی از همکلاسی‌هایم اخیرا بچه‌دار شده. تا وقتی باردار بود و کلاس‌ها را به زحمت، اما مرتب شرکت می‌کرد، آقایان اساتید دائم به صراحت یا اشارت حالی‌ش می‌کردند که بعید است بتواند بین مادری و تحصیل در مقطع دکتری جمع کند. حالا که بچهٔ متولد شده را دوبار در هفته به مادربزرگش می‌سپارد و مسافتی ۲۰۰ کیلومتری را صبح می‌رود و شب برمی‌گردد، همان اساتید دائما از بابت دشواری‌هایی که این قضیه برای بچه دارد، ابراز نگرانی می‌کنند. دیروز پیش استاد جوانم بودم که خودش مادر است. داشت توضیح می‌داد که فرزندش را استثنائا همسرش نگه داشته تا او به برخی کارهای عقب افتاده برسد. دانشجوی پسری که در اتاق بود شروع کرد به تحسین کردن از همراهی آن پدر. راستش من خسته شده‌ام از اینکه روضهٔ این تفاوت‌ها را بخوانم و مفاهمه و همدلی نبینم. خسته شده‌ام که به آقایان اساتید یادآوری کنم که خودشان هم بچه‌های کوچک دارند، ولی بدون دغدغه دربارهٔ بچه‌هایشان تا دیر وقت در دانشکده و پژوهشکده و کلینیک می‌مانند. خسته‌ام که با آن دانشجوی جوان یک‌به‌دو کنم که آیا تا به حال از «همراهی» همسران اساتید مرد هم شگفت‌زده شده و تحسین کرده؟ من دیگر حتی با نزدیکانم هم در این باره درددل نمی‌کنم که چقدر از واگرایی اهداف و وظایفم فرسوده می‌شوم؛ از اینکه دائم باید حساب و کتاب کنم که هجده ساعت بیداری‌ام را چطور بین چندین اولویت مختلف بخش کنم و در نهایت هم همیشه عذاب وجدان داشته باشم که برای عزیزانم به قدر کافی حضور نداشته‌ام. بعضی از دور و بری‌هایم مرا به چشم یک برنامه‌ریز نامنعطف می‌بیند، ولی این فقط اقتضای زندگی کسی است که می‌خواهد به همهٔ چیزهای واگرایی که برایش مهم هستند وفادار باشد. نه اینکه مردها سختکوش نیستند؛ نه اینکه مردها از عزیزانشان مراقبت نمی‌کنند. حرفم این است که در دنیایی که بشر تا اینجا ساخته، برای مردها بسیار آسانتر است که بین همهٔ اهداف‌شان همگرایی برقرار کنند؛ استاد مردی که تا دیروقت در دانشکده می‌ماند، همزمان که به علائق و استعدادهایش خدمت می‌کند، به خانواده‌اش هم خدمت می‌کند و از این بابت قدر مضاعف می‌بیند. رشد شخصی و حرفه‌ای و وظایف خانوادگی برای مردها بسیار همگراتر است. اما جامعه هنوز و همچنان از زن‌ها خدمات مشخصی را می‌خواهد که می‌تواند هیچ ربطی به استعدادهای فردی‌شان نداشته باشد؛ بلکه چیزی کلیشه‌ای و از پیش تعیین شده است. تازه بخشی از همین مسئولیت‌های سری‌دوزی‌شده هم در هیچ ترازویی به حساب نمی‌آیند چون آوردهٔ مادی ملموسی ندارند؛ مثلا مسئولیت نامرئی برقرار نگه داشتن پیوندهای فامیلی. یک بار در جمعی از خانواده‌های چند استاد بازنشستهٔ دانشگاه‌های تهران بودیم. همان طور که آقایان اساتید در سالن نهارخوری مسائل ایران و جهان را حلاجی می‌کردند، همسران خانه‌دارشان در اتاق کناری خاطراتی از گذشته و زمان دانشجویی شوهرها می‌گفتند از جمله خاطرهٔ زمانی که مردها خودشان را برای یک امتحان مهم در کتابخانه حبس کرده بودند و زن‌ها در کشور غریب دنبال دکتر برای بچه‌های بیمارشان می‌گشتند. همان وقت معنای موفقیت این مردها در چشم من تغییر کرد. همیشه فکر کرده‌ام ارز واقعی در این دنیا، یعنی آن ارزی که در نهایت همهٔ ارزها نمادها و نماینده‌هایی برایش هستند، زمان یا در واقع عمر عزیز آدمی است. اگر این موضوع را به حساب بیاوریم، شاید تصورمان از اینکه هرکسی چقدر دارد «خرج» می‌کند تغییر کند. ╭━═━⊰✹♡✹⊱━═━╮    @zaneh_emroozi ╰━═━⊰❀♡❀⊱━═━╯
Telegram Center
Telegram Center
Channel