View in Telegram
درویش ِنتیجه‌گرا کوزهٔ روغن می‌شکند _________________ مرضِ نتیجه‌گرایی امانم را بریده بود. نمی‌گذاشت قدم از قدم بردارم. تا کمی پیش می‌رفتم، بیخ انگشت شستم تاول گنده‌ای می‌چسباند. می‌گفت یا عقب‌گرد می‌کنی، یا جفتْ قلم‌هایت را می‌شْکانم. شما بگویید. به جز سر خم کردن چکاری از دستم برمی‌آمد؟ … تا پارسال هیچ‌ گِلی نداشتم که به سر بگیرم. امسال اما فرق ‌کرد. نورون‌های تازه‌ای به میدانِ عمل آمدند و با هم دست دوستی دادند. این شد که فهم جدیدی در مغزم زایید. فهمیدم علاج درد من، تکاپو و تلاش است. ما زمانی به نتیجه می‌گرَویم، که غرق تلاش نشده باشیم. تلاش، ما را در لحظه نگه می‌دارد. و لحظه، آینده را می‌سازد. بنابراین اگر خود را وقف تلاش نکنیم و حواسمان به مسیر نباشد، خیال‌بافی مثل انگل به جانمان می‌افتد، و شیرهٔ جانمان را می‌مکد. آنجاست که باید از داستان «درویش خیال‌باف و‌ کوزهٔ روغن» یاد کرد، و درس عبرت گرفت. |کوثر محمودآبادی 🪻نوشتگاه
Telegram Center
Telegram Center
Channel