اینان که خسته اند
👆یاران همدمند که ازفرط خستگی
برپای هم گذاشته سر، آرمیدهاند
از کارگاه معدنِ بی هیچ روزنند؟
در بارگاه وانتِ اِستاده درکنار
یاد آور شریف ترین قشر میهنند
آنان که ژرف صخره ستیزان معدنند
زحمتکشان و رنجبران کهندیار
کمتر کسی که دیده و دانندشان به کـَس
در ژرفنای تیره و تاریک معدنی
در وادی طبس
آوار شد بر آنان، کوهی زسنگ وخاک
نان آوران خسته در آن قیرگون مغاک
در خانه ای محقر، نوباوگان و یار
هر روزه بی قرار، نشسته در انتظار
چشمان شان به در، پیِ پایان وقتِکار
کز در پدر درآید مغرور و سربلند
با چهرهٔ سیاه ولی قلب پر امید
چون روی مه سپید با سینه ای ستبر
با دست پر برای عزیزان، امیدوار
ای وای وای وای
زیرا پدر نیامد، شد دیرگاه و باز نیامد
از دست رفت با همه یاران درین غبار
بس بی پناه اهل و عیالند داغدار
آُف برتو روزگار
شد گورگاه آنان
گودال ژرف و تنگ
کانِ ذغال سنگ
تا باز روز دیگر و سال و مَهی دگر
کاوند پول و ثروت این مُلک، بیدرنگ
آنان که هر کجای وطن،
هِشتهاند، چنگ
در قصرهای خود بهخوشی آرمیدهاند
فرزند و یارشان غم و حسرت ندیدهاند
شعر از:
#محمود_ناظران_پورتصویر از: ح. برهمت
@korsiii