«نیلوفر سوخته»
در طواف کعبه بودم باورم آتش گرفت
خرمنِ طوفانِ یادت در سرم آتش گرفت
خواستم از خواهشِ دل گفته باشم قصه ای
تا به چشمانت رسیدم دفترم آتش گرفت
می چکد باران قهرت بر تنِ مردابی ام
از تب طغیان دل نیلوفرم آتش گرفت
شعله ور شد سینه از داغ حریق انتظار
از لهیب ناله ام خاکسترم آتش گرفت
اشک مغرورم نمی سایَد کویر گونه را
زیر چتر سایه ها چشم تَرم آتش گرفت
بر سرِ سجاده ی عشقت نشستم تا سحر
آفتابت مغربی شد باورم آتش گرفت
#مریم_حاج_علیان
🍃
@koocheparastoo 🌸