View in Telegram
#آبان_239 جلو رفتم و دست گذاشتم روی شانه اش. موهای کوتاهش را به تازگی رنگ کرده بود فندوقی روشن... _یارا کنار من آرومه. با تمام اعتماد به نفس جمع شده ام گفتم و او میخ بود به صورتم. چیزی نمیگفت فقط نگاه میکرد. نگاهی مادرانه سرشار از نگرانی و تردید... _همه سعی مو میکنم. مردمک روشن چشمانش در نگاهم چپ و راست میشد. دلم میخواست چیزی میگفت. حتی اگر یک ابراز امیدواری خشک و خالی باشد. اما تو رسیدی و او چرخید که از در آشپزخانه بیرون بزند. راهش را بستی دست دور شانه هایش حلقه کردی کردی و گفتی: _سرور جون گیری دادی به عروسی. لبم به خنده چاکید و مادرت که حسابی مسرور بود که در آغوش توست. تلاش میکرد خنده اش را کنترل کند و با لحنی محکم گفت: _از اول این جریان تا حالا سکوت کردم. خواهرات هرچی گفتن دهنم مو بستم, همه چیو سپردم به عقل و شعورت ولی اینجا شو دیگه نه. من یه عمر رفتم عروسی همه که حالا به تک پسر خودم رسید خصوصیش کنم؟! خنده ات گرفت و آهسته خندیدی. بعد هم دستهایت را پس زد با جذبه ای زنانه انگشتش را بالا برد نزدیک چشمت گرفت و گفت: _نخند! عروسی میگیری درست و حسابی هم میگیری. سرش را به سمت من چرخاند همان جذبه را به من هم نشان داد و گفت: _جلو آبان دارم میگم. ابتدا به رفتن مادرت نگاه کردی و بعد به من... خوشحالیت واضح بود و همین مرا آرام میکرد. جلو آمدی و در حالی که زیر چشمی خانم پیش بند به کمر را می پاییدی مرا در سه کنج کابینت گیر انداختی. خیره خنده ی ریزم شدی و پرسیدی. _ چی میگفتی به مامانم؟ _خصوصی بود! نم نم گوشه ی لبت بالا رفت. _ که اینطور. با شیطنت ابرو بالا دادم و به تویی که دست دراز کردی سمت ظرف شیرینی گفتم: _نخور نمیتونی شام بخوری. گاز بزرگی به نارنجکی زدی و بعد جلوی دهان من گرفتی. _ نمیخوام. جلوتر آمدی و بی فاصله خم شدی به طرفم . _شیرینی خورونه... دلم آب شد و گاز کوچکی زدم. همراه با چشمکی به لبم اشاره زدی و گفتی: _رژلبت همراهته که؟! با طنازی چانه بالا دادم. _ اون خودداری خدا پسندانه تون کجا گریخته؟! در حالی که انگشت شست و اشاره را می لیسیدی گفتی؟ _همین جاست. منتهی دیگه نیازی نمی بینم نگهش دارم. قلبم ریخت و از حیرت چشمانم گشاد شد. همان لحظه نگار و مادرت به آشپزخانه آمدند در مورد اینکه تعداد زیاد است و سفره را کجا بیاندازند با هم تبادل نظر کردند و به همان سرعت هم بیرون رفتند. _چرا کم گفتی؟! سرچرخاندم. _تو چرا اون کارو کردی؟ نگاهت به چشمانم فرو رفت و گفتی: _محصول مزرعه امسال دو برابر پارسال شده زمزمه کردم . _خداروشکر. _ از برکت بودن توئه. موهایم را به نرمی از شانه ام عقب فرستادی. _ قدمت که به خاک مزرعه خورد... به فکر فرو رفتی و در همان حال گفتی: _یکی از کارگرا گفت. گفت از روزی که خانومتون اومد گمپ گلا پر شده. قدم شون خیر بوده. سرت را بالا آوردی و به حیرانی ام نگاه کردی. _اون برکت از مهربونی و پاکي تو بود. بایدم مهر تو میشد... از خوشحالی خدا را در دلم صدا زدم و کم مانده بود سر بلند کنم و چانه ات را ببوسم اما از گوشه چشم هما را دیدیم که وارد آشپزخانه شد. _یارا داداش مامان صدات میزد. لحنش با قهر و دلگیری همراه بود. از آشپزخانه که بیرون زدی خودم را به پیش خدمت رساندم و گفتم: _میشه سس و نریزید رو سالاد؟ ببرید. هما با تحقیر میان حرفم دوید. _ نه عزیزم بریز روش! بعد هم رو برگرداند و گفت: _مثل عقده ایا لباس سفید پوشیده دستورم میده. بی اختیار لبخند زدم و بی توجه به او گفتم: _نریزید لطفا. خم شدم در کابینت را باز کردم و سس خوری هایی که ست یکی از سرویس ها بود را درآوردم. _ بریزید شون تو اینا. _ زبون نمیفهمی نه؟ با اخمی لحظه ای به سمتش چرخیدم. _قبلا بهت نگفته بودم سمت من نیا؟ به آرایش چشمانش زل زدم و با تحکم گفتم: _گفته بودم. _خیلی پست و بی ريشه تر از این حرفایی. پیش خدمت بیچاره دست از کار کشیده و با تعجب به ما نگاه میکرد. قبل از اینکه هما دوباره به حرف بیاید تک خندی زدم و نگذاشتم تخریب را شروع کند. _ آهان حالا فهمیدم حرصت از چیه. منتظر بودی تعداد رو سکه بگم بلند شی گرد و خاک کنی که من دارم برای مهریه زن یارا میشم نه؟ نقشه ت به چیز رفت! بهتر نیست رویه تو عوض کنی؟ این مدلی دیگه جواب نمیده. دستت حتی برای خانواده تم رو شده. یه روش دیگه رو امتحان کن شاید جواب داد . _دختره دزد کلاهبردار. دوباره تبر دست گرفته بود برای خرد کردن من... _من هیچ. حرمت داداشتو نگه دار البته اگه احترام سرت بشه. _ تو یه شیطان بدبختی به این روزا دل خوش نکن تموم ميشه . گفت و آمد برود که دست روی شانه اش گذاشتم و عقب کشیدمش, _ وایستا . با تمام نفرتم خم شدم توی صورتش و گفتم: _اگه من شیطانم تو از من بدتری! حداقلش اینه که ابلیس ادعای سفیدی نداره ولی تو داری. ادامه دارد... @kolbh_sabzz
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Find friends or serious relationships easily