View in Telegram
#آبان_159 _سر حرفم هستم. _میخوای چیکار کنی؟ کف دستت را کنار صورتم گذاشتم به همان سمت سر کج کردم و با طنازی گفتم: _میگم بهت.خنده ات گرفت. خم شدی سویی شرتت را از صندلی عقب برداشتی به دستم دادی و گفتی: _اینو بپوش پیاده شو میخوام یه چیزی نشونت بدم. خودت زودتر رفتی و من هم پشت سرت پیاده شدم و چند قدم جلو آمدم, جالب بود. خاک آن منطقه به قدری نرم و روان بود که به یاد شن های ساحل افتادم. _چرا اینجوریه؟ پای آدم فرو میره تو خاک مثل لب دریا می مونه. خندیدم و به سمتت آمدم . _کاشان دریا داره؟!! جلوی کاپوت ماشین دست انداختی دو طرف کمرم را گرفتی و همزمان که بلندم میکردی گفتی: _دریا نداره. یه چیز دیگه داره! روی کاپوت نشاندی و گفتی: _چشماتو ببند. با سرخوشی خندیدم. _میخوای بوسم کنی؟!.. لبخند دندان نمایی زدی لبه های سویی شرت خودت را روی سینه ام به هم نزدیک کردی و گفتی: _ بوسه میخوای؟ _اوهوم... صورت به صورتم چسباندی و کنار گوشم زمزمه کردی . _تا خال لبت نقطه ی حساس وجود است حساس ترین منطقه در منطق مایی... نه. به کل شاعرت کرده بودم رفته بود. رطوبت نفس ها و دستی که دور کمرم حلقه کردی مرا به یاد یکی از خیال های شبانه ام می انداخت. پلک روی هم فشردم و تو چانه ام را گرفتی و دادی رو به آسمان... _باز کن. راست میگفتی. کاشان دریا نداشت اما یک آسمان, ستاره داشت. ستاره ها به حدی زیاد بودند که سياهي شب کمتر دیده میشد؛ آنقدری زیبا بی مانند و درخشنده درهم پیچیده بودند که فکر میکردی باید کهکشان باشند.هیجان زده به حرف آمدم. _خیلی قشنگه...من نگاهم به آسمان بود و تو نگاهت به من. یعنی من برایت دیدنی تر از آن آسمان بودم؟! شانه هایم را گرفتی و به نرمی خواباندی ام روی کاپوت. قلبم به وجد آمده و به نفس نفس افتاده بود. حجم حس های ورودی زیاد بود.! روی تنم خم شدی و من بی اختیار به حرف آمدم تا استرسم را پنهان کنم . _تا به حال همچین آسمونی ندیده بودم. و تو انگار که چیزی نمیشنیدی لب زدی. _ دلم برات تنگ شده بود. و این اولین بار بود که بعد از چهار سال در آرامش, احساساتت را به زبان آوردی. پوست صورتت را لمس کردم. _ بیشتر از من؟ اخم کردی. _آره بیشتر از تو. تو از من خبر داشتی ولی من نه. بی خبری بد کوفتیه. بعد هم نگاه در صورتم چرخاندی و گفتی: _چیکار کنم باهات؟ ریز خندیدم. بازوت زیر سرم بود و من محکم تر گوشم را به عضلاتت فشردم. _ نمیدونم. هرکار!...به امنیت چشمانت زل زدم و گفتم: _تو که خوبی. _گفته بودم اگه بری اگه بی آبان بشم، خشک میشم. دیدی آخر بیابون شدم؟! باید می باریدم به قلبت. تا بیابان نباشی باید سیراب ات میکردم.دستم را دو طرف صورتت گذاشتم. لب ها فاصله شان کم بود. خیلی کم..سرت را پایین تر آوردی و ولع دلتنگی و تشنگی ات را به جان لب هایم ریختی و من دستان لرزانم را دور گردنت حلقه کردم... چهارسال زمان کمی نبود چهارسال دوری از تو و این آغوش و بوسه های ناب و بی نظیرت چیزی بود شبیه به یک ورشکستگی احساسی! بوسیدنی بود حریصانه و پر حرارت... انگارکه اولین تجربه ی بوسه مان باشد حالم دگرگون بود مخلوطی از بغض و غم هیجان و حس رسیدن... بیشتر تنم را به آغوش فشردی, حلقه ی دستم دور گردنت تنگ تر شد چشمانم را که باز کردم فضای ماشین روشن بود و آسمان آبی، بی هیچ لکه ابر از دریچه ی سانروف سرک میکشید..شب گذشته صندلی های جلو را خوابانده و هرکدام سر جای خودمان خوابیده بودیم و حالا تو نبودی. بلند شدم و نشستم. نگاهم که به بیرون و اطرافی ماشین افتاد برای لحظه ای زبانم بند رفت. دور تا دور بیابان بود تنها آسمان میدیدم و تل های ماسه ای..همین و نه چیز دیگری. از روی تپه ی شنی که همان نزدیکی بود پایین آمدی موبایل به دست و کلافه. به سرعت پیاده شدم و متحیرانه به سمتت دویدم مرا که دیدی گفتی: _جواب نمیده. معلوم نیست کدوم گوریه یکساعته هرچی میگیرمش جواب نمیده. با حیرت به پاهای برهنه ی خودم و تو نگاه کردم که تا مچ توی شن های روان فرو رفته بود. نه. بیابان نه، کویر نام درست تری بود. آسمان فوق العاده و ستاره باران دیشب هم آسمان کویر بود. _چطوری ما از اینجا سر درآوردیم خدا عالمه. نمیدانم چه در صورتم دیدی که دست دور کمرم حلقه کردی خم شدی بوسه ای زدی به شقیقه ام و گفتی: _ماشین گیر کرده وگرنه جی پی اس ش راهو نشون میده. چرخیدم و به ماشین نگاه کردم. چهار لاستیک پهن و مشکی تا نیمه در شن های نرم و روان نشسته بود. _ اشتباه کردم. همون دیشب قبل از اینکه اینجوری بشه باید بر میگشتیم. تا صبح ماشین به مرور خوابیده. _گم نشدیم یعنی؟! موبایلت را بالاتر از سرت نگه داشتی و گفتی: _نه دقیقا! _به کی زنگ میزنی؟ _یکی از دوستام طبیعت گرده. تا آخر بوق خورد و کسی جواب نداد. ادامه دارد... @kolbh_sabzz
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Find friends or serious relationships easily