View in Telegram
#آبان_158 تنم را چسباندی به ستون ماشین و دستانت را از دو طرف گذاشتی روی سقف .میتوان گفت که تقریبا میان آغوشت بودم. _هیچ وقت. تاکید میکنم، دیگه هیچ وقت منو پای رفتار کس دیگه ای نذار. فرقی نمیکنه کی باشه, خانواده م، خانواده ت یا هرکس دیگه ای. هر آدمی رو تو قبر خودش می خوابونن. قلبت زیر دستم تکان تکان میخورد. _تو هم بد کردی باهام! گردنت را کج کرده و دقیق نگاهم کردی. بغضم را قورت دادم نمی خواستمش. _ نباید فکر میکردی که دوست ندارم.! معصومیتی در صدایم بود که احساس کردم دلت را آب کرد. گوشه ی لبت بالا رفت و بعد دست گذاشتی روی شانه هایم و کاملا خم شدی... بوسه های ریز کوتاه و پی در پی میزدی به صورت و گردنم... کاش لذت آن لحظه را میتوانستم و روی کاغذ می آوردم. کلمات که هیچ کاش میشد نقاشی اش را بکشم...! نفس هایت به گوشم میخورد و بی اختیار بر خودم لرزیدم. بوسه ی آرام و کوتاهی زیر گوشم نشاندی و گفتی: _سرده. بعد قامت راست کردی, بازوم را گرفتی و نشاندی ام توی ماشین و قبل از اینکه در را ببندی موبایلت را برداشتی و گفتی: _بشین من یه نگاهی به اطراف بندازم به نظر میاد از راه خارج شدیم. با دل نگرانی گفتم: _دور نشی.. فلش موبایل را روشن کردی در را بستی و گفتی: _باشه عزیزم. قلبم آرام گرفت.عزیزم را طور خاصی بیان میکردی. در کل کم به کار میبردی نه مثل آنهایی که ورد زبانشان است. اگر هم میگفتی از ته دلت بود و با تاکید بر روی حرف سرم را به صندلی تکیه دادم و چشمانم را بستم. میدانستم که آخر سرهم عشق ما را وادار به اطاعت میکند. دوباره چند دقیقه پیش را به یاد آوردم گونه هایم گر گرفت و لبخندم را به دندان گرفتم. آن حرکت عاشقانه و پر از دلتنگی را باید می گذاشتم پای منت کشی و دلجویی...؟! در را باز کردی و سوار شدی. _اصلا جاده پیدا نیست. عجیبه هرچی نور میندازم انگار که راهی وجود نداشته! و به موقعیت ماشین روی صفحه نمایشگر نگاه کردی و گفتی: _پاور بانک گوشیمو یادم رفته بیارم. شارژش کمه . _ من شارژر آوردم. کابلش به ماشین نمیخوره؟ _ نه. به سیاهی وسیع و خوفناک بیرون نگاه کردم و گفتم: _سرعتت بالا بود.سر تکان دادی. _ میتونیم بمونیم تا صبح شه. به ساعت داشبرد اشاره زدم. _ میمونیم. چند ساعت دیگه خورشید میاد بالا راه خود به خود پیدا ميشه... نگاهت را به من دادی, لبخندت آرام بود و خواستنی, عاقبت دست پیش کشیدی و آهسته گونه ام را نوازش کردی. _چیزی داری بخوریم تا صبح نمیریم؟! خندیدم. _ تو که میخواستی بکوبی مون به کوه بمیریم! به در تکیه زدی و در آرامش و با لذت مشغول نگاه کردنم شدی. با ذوق و سرخوشی که متانت دخترانه ام اجازه نمیداد جار بزنمش اما قطعا از چشمانم می خواندی نگاهت کردم. _ اون چیزایی که تهران خریدیم برای توی راه هنوز دست نخورده مونده. دعوا شد یادمون رفت... لبخندت بیشتر انحنا گرفت و دل من تند تر تپید...سرم را پایین انداختم و چشم دادم به ناخن های مرتب و صورتی. _ فکر میکردم وقتی ببینیم حتما بهم افتخار میکنی... صدایم بغض داشت؟ دست خودم نبود... _کردم! همون شب که دیدمت. همه ی جونم گُر گرفت. دیدنی شده بودی. دست رساندی به شالی که با بی قیدی دور گردنم افتاده بود. _اولش حس بدی بهم دادی! از خودم بدم اومد چون به خودم گفتم ببین نوید با آبانت چیکار کرده, کاری که تو عرضه شو نداشتی اون کرده. بشین با حسرت به خوب شدن و وقار و خنده هاش نگاه کن که حالا سهم یکی دیگه ست. ولی اون راز میون چشمات پنهون کردنی نبود. اونم از منی که تک تک ستاره های چشمتو از بر بودم. شالم را آهسته از دور گردنم کشیدی و مشغول شمردن همان ستاره ها بودی. با نهایت غم نشسته به نگاهت گفتی: _فقط رفتنت نبود آبان. چهارسال من هر روز کمرم خم تر میشد چون میدونستم نوید آدم زندگی نیست. دائم الخمره میدونستم نمیتونه با روحیه ی لطیفی تو بسازه. میدونستم بدبخت تر از چیزی که بودی میشی این بود که داشت نابودم میکرد. خودخوری میکردی و من نگاهم به تو بود. نگاهی توام با شرمندگی غم و باز هم غم... _بی انصاف. من که قبل تو دل خوش بودم به کار و زندگیم. زنی تو دست و بالم نبود. چطور شد نگاه کردم دیدم همش جلو چشممی؟ با این شخصیت آروم که خیلی شبیه خودم بود. با این چشمای هميشه اشکیت. دلمو لرزوندی بعدم از جا کندیش... ریش ریش شدن دل میدانی چطوری ست؟! ای کاش که ندانی درد دارد. دردی سنگین و غیرقابل تحمل... لحظه ای بعد دستت را میان موهایم بٌردی حالت صورت و چشمانت به نوعی سرگشتگی دچار شد.نجوا کردی _این پیچ و تاب مشکی... با دو دست. دستت را گرفتم به لب چسباندم و گفتم: _سر حرفم هستم. _میخوای چیکار کنی؟ کف دستت را کنار صورتم گذاشتم به همان سمت سر کج کردم و با طنازی گفتم: _میگم بهت. ادامه دارد... @kolbh_sabzz
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Find friends or serious relationships easily