در سکوت آینه با گریه همزادم هنوز
اشک میریزم ولی با گریه هم شادم هنوز
از خرابآباد دنیا بیخبر ماندم ولی
گوشهای دور از هوای شهر آبادم هنوز
در قفس پرواز خواهم کرد با رؤیای تو
تا میاندیشم به تو انگار آزادم هنوز
من صدایم را برای عقل بالا میبرم
تا بداند در رثای عشق فریادم هنوز
شوق روز اشنایی... گریهی روز وداع
هر چه را از یاد بردی مانده در یادم هنوز
#عطیهسادات_حجتی
📕دلداری/ #فراموش
.