گفتگوهای تربیتی شیرین «مهربانو و مامانش» 👩👧(71)
یک ساعتی تو مطب دکتر باید منتظر بشینیم
همش با کلافگی میگه:
کی نوبتمون میشه؟
😩کی نوبتمون میشه؟
من:میای از اون بازی ها بکنیم که کلماتی رو هی باید بگیم که اولش با یه حرف خاصی شروع میشه؟
مهربانو:باشه
من:خب با چه حرفی بگیم؟
🤔مهربانو:با "ق"
من:قلب
مهربانو:قابلمه
من:قاشق
مهربانو:قُمبل(منظورش باسنه
🤦♀️)
و با شیطنت میخنده
من:
😳ولی باخودم میگم:
اگر با دوستش بودن حتما باهم کلی میخندیدن
پس من چرا روی بد نشون بدم؟
اینجور شد که من هم خندیدم باهاش
😁بچه که بودم یادمه هی تو مدرسه جوک های بی ادبی یاد میگرفتم
میومدم واسه مامانم تعریف میکردم
و اون غش میکرد از خنده....!
و شاید همین
پایه بودنِ مامانم باعث شده بود که حتی دبیرستانی هم که شدم،براش میومدم خیلی راحت همه چیزو تعریف میکردم
مثلا میگفتم من از پسرِ فلان مغازه دار خوشم میاد
😐و مامانم فکر میکنید چی میگفت؟
از عشق های دوران نوجوانی خودش برام تعریف میکرد
😄حتی گاهی مثلا میومد میگفت اون پسره رو دیدم امروز!!!
و جالب اینجاست که هیچوقت این عشق های دوران بلوغِ من به رابطه ختم نشد....
بعد یه چیز دیگه ای هم بگم براتون؛
من یه خاله هم داشتم که مثل
مامان بود برام،
یعنی چندسال از دوران کودکی من که مامانم میرفت دانشگاه،من تو خونه ی مادربزرگم پیش خاله هام بزرگ شده بودم
یه بار یادمه بچه بودم یه جوک بی ادبی واسه خاله م تعریف کردم؛
یه اخمی به من کرد که هنوز هم یادم که بهش میفته کلی احساس شرم میکنم...
و من دیگه بعد از اون هیچ وقت نتونستم با خاله م راحت باشم
نمیخوام بگم بچه هاتون هر حرف زشتی که زدن تو صورتشون بخندیدهااااا
میخوام بگم:
👇یه دفعه هم نزنید تو بُرجکشون،
دعواشون نکنید،
جوری رفتار نکنید که یه بار دیگه به شما اینجور چیزا رو نگن و برن به غریبه ها بگن...
جوری رفتار نکنید که بگن:
اَه این مامانم که همیشه فقط گیر میده و میره رو مِنبَر نصیحت میکنه و هیچوقت
پایه نیست
😕#مامان_پایهنوبت مشاوره از رواندرمانگر و مشاور↙️
@Yafater14
@kodaknojavan 🌿🌷