📙 #شفاگر_جنونشفاگر جنون داستان طنز و غمانگیز گروهی از دوستان جوان و تلاش بیپایانشان برای رسیدن به حس رضایت است.
عمر، عابد و پیو، سه همخانهاند که از نقاط مختلف دنیا برای تحصیل به آمریکا آمدهاند.
شاید در نگاه اول کمی شبیه به کتاب دیگر این نویسنده یعنی "سه دختر حوا" به نظر برسد اما این سه شخصیت ماجراهایی پیچیدهتر و عجیبتر در پیش دارند و طنز ظریف و جذابی نیز همراه داستان شده است.
عمر اهل استانبول و دانشجوی دکتری علوم سیاسی است، عابد بیوتکنولوژی میخواند و نگران زندگی بیقیدانهی عمر، بازدید سرزده مادرش از خانهشان و وجههی کشورش است. پیو مکزیکی است و اگرچه از اجسام تیز وحشت دارد، دندانپزشکی میخواند و با خاندان پر جمعیت الگره، نامزدش، و رفتارهای خود آلگره درگیر است. با گذشت زمان رابطه این دوستها با یکدیگر تغییر میکند و تصوراتشان از خودشان، کشورهایشان و فرهنگ مسلط را به چالش میکشد.
#چند_سطر_کتابهمخانهایهای جدید یکصدا گفتند: «صبح به خیر!»
عمر نگاه آزردهای حوالهشان کرد. او که همیشه صبحها کمی بدخلق بود، نمیفهمید اینها کی بیدار شدهاند که اینطور بیمعنی شاد و شنگولاند.
پیو لبخند اطمینان بخشی زد و گفت: «نمیدونستیم تخم مرغت رو چطوری دوست داری، پس تصمیم گرفتیم املت درست کنیم. در ضمن، این سوسیس خوک نیست.»
عمر حس کرد سردرد خفیفی در راه است. «مشکلی با گوشت خوک ندارم. املت هم دوست ندارم. ببینم قهوه کجاست؟»
پیو حیران پرسید: «املت دوست نداری؟»
عابد حیران پرسید: «مشکلی با گوشت خوک نداری؟»
و دوتایی حیران پرسیدند: «قهوه؟ قهوه میخوای؟» ص112
📕شفاگر جنون،
#الیف_شافاک،
#رضا_اسکندری_آذر،
#نشر_نونwww.klidar.irt.center/klidarnewsinstagram.com/instaklidar