🚩🚨🖌📚 📕 ملاحظاتی اجمالی دربارهی #ژوزف_دیتسگن (۱۸۸۸-۱۸۲۸)، «فیلسوف پرولتری»
#علی_رها
ژوزف دیتسگن (Josef Dietzgen
) در نوامبر سال ۱۸۶۷ نامهای به مارکس مینویسد تا بدانوسیله خود را معرفی کند. او پس از ستودن آثار مارکس، بهویژه «سهمی بر نقد اقتصاد سیاسی»، مارکس را آموزگار خود میخواند. اما پس از آنکه فروتنانه خود را یک
«کارگر دباغ با تحصیلات ابتدایی» معرفی میکند، بهطور مشروح از«تلاشهای علمی» خود سخن میگوید: «از دیرباز، موضوع مورد نظر من مفهوم نظاممند جهان بودهاست. فویرباخ راه رسیدن به آنرا به من نشان داده است.» سپس د رپایان اضافه میکند که
«من میخواستم به شما ثابت کنم که فلسفهی یک کارگر یدی از عامهی پروفسورهای فلسفه زمان کنونی واضحتر است.»«ماحصل مثبت فلسفه: سرشت کار مغز انسان» عنوان اثر
دیتسگن بود که نسخهای از آن را برای مارکس ارسال میکند. مارکس هم پس از خوانش، آنرا برای نظرخواهی به انگلس میفرستد. بین آندو نامههای متعددی در بارهی دیستگن ردوبدل میشود. مارکس در پیگفتار ویراست دوم آلمانی «کاپیتال»، با ذکر نام دیستگن، شعور کارگران آلمانی را برجسته کرده و سکوت سخنگویان «باسواد و بیسواد بورژوازی آلمان» را به نقد میکشد. البته مارکس بهطور خصوصی نسبت به
«کارگر یدی بودن» او شک و تردید داشت و در نامهای به کوگلمان در ۱۲ دسامبر ۱۸۶۸ مینویسد: «شرح حال او آنچه من تصور میکردم نیست. اما من همواره احساس میکردم که او “کارگری مانند ایکاریوس” نیست.
در واقع این نوع چشمانداز فلسفی که برای خود پرورش داده است نیازمند زمان اضافی و آسودگی خاطر است که هر کارگری از آن بهرهمند نیست.»
مارکس در نامهی دیگری به انگلس، در ۷ نوامبر ۱۸۶۸ مینویسد: «در ارتباط با تفاصیل دیستگن، تا آنجا که به فویرباخ و غیره – یعنی منابع او – مربوط میشود، معلوم نیست که بهطور کامل دستاورد مستقل خود او باشد. من دربارهی باقی قضایا با همهی حرفهای تو موافقم. در مورد تکرار مکررات هم چیزی به او خواهم گفت. این از شوربختی اوست که کسی که مطالعه نکرده، دقیقا هگل است.»
نامهای از مارکس به دیتسگن باقی مانده است (۹ مه ۱۸۶۸) که بسیار مشهور است. مارکس در آن نامه مینویسد: «زمانی که من بارسنگین اقتصاد سیاسی را بهدور افکنم، یک “دیالکتیک” خواهم نگاشت. قوانین حقیقی دیالکتیک، پیشاپیش در هگل گنجانده شده است، هرچند در یک شکل رازآمیز. آنچه مورد نیاز است، زدودن این شکل است.»
مارکس در نامههای خود به انگلس نیز به کاستی دیالکتیک در دیستگن اشاره میکند. نظر انگلس مشابه اما مساعدتر است. او در نامهای به مارکس در ۶ نوامبر ۱۸۶۸، به فویرباخ و منابع متعدد چرند او در بارهی علوم طبیعی اشاره میکند. «اینجا و آنجا، دیالکتیک هم در آن وجود دارد... اما رویهمرفته، اینکه بتوانی برمبنای مطالعاتی ناکافی دربارهی اینهمه موضوع به درستی فکر کنی، نشانگر یک غریزهی چشمگیر است. تکرار مکررات هم بخشا بهخاطر نقصان در واژگان و بخشا بدین خاطر است که آموزش منطقی ندیده است.» انگلس در سال ۱۸۸۶، در جزوهی معروف «لودویگ فویرباخ و پایان فلسفه کلاسیک آلمان» که بازنشر بخشی از «آنتی دورینگ» است، مینویسد:
«این دیالکتیک ماتریالیستی که سالهاست بهترین ابزارِکاری و برٌاترین سلاح ما بوده است، نه فقط توسط ما کشف شد، بلکه بهطور برجستهای، مستقل از ما، توسط یک کارگر آلمانی،
ژوزف دیتسگن.»
سالها بعد،
آنتون پانهکوک، نظریهپرداز خلاق و برجستهی «کمونیسم شورایی»، در اثری زیرعنوان «لنین بهعنوان فیلسوف»، لنین را از خاستگاهی ماتریالیستی نقد میکند. البته
پانهکوک در زمان نگارش این اثر (۱۹۳۸) از «دفترهای فلسفی لنین» (۱۹۱۵-۱۹۱۴) باخبر بود اما ترجیح میدهد «امپریوکریتیسم» (۱۹۰۸) او را به نقد بکشد. به هرحال او با احیای
دیتسگن، او را بهعنوان بدیلِ لنین برجسته کرده و یک فصل را به او اختصاص میدهد. اساس نظریِ اثر او بهکل بر «آنتی دورینگ» بنا شده است، که نه فقط بین مارکس و انگلس هیچ تفکیکی قایل نمیشود، بلکه از
دیتسگن بهعنوان «آموزگار دیالکتیک پراتیکی» یاد میکند.
به دیدهی پانهکوک، آثار او «بخشی اساسی از کلیت جهانبینیای است که مارکسیسم نام دارد.
مارکس به بخش اول، مسالهی منشاء دانش انسان، پاسخ داد.
بخش دوم، یعنی چگونگی انتقال تاثیرات جهان پیرامونی به ایدهها را
دیتسگن پاسخداد. رابطهی بین واقعیت و تفکر را
دیتسگن تثبیت کرد.»
دست آخر نتیجه میگیرد که «فلسفهی مارکسی»، یعنی «آموزهی ارتباط جهان و ذهن، توسط مارکس، انگلس و دیتسگن ادراک شد.»
به ما بهپیوندید:
https://t.center/kkfsf