ای پریِ خوبام
بارِ دیگر تو را کجا بازیابام
تا مرا قطرەقطرە بر تنِ خود بپاشی
تا مرا چنان چون کرمکِ شبتابی
بر سفیدای برفِ روشنای مهتابی
پستانهایات بیاویزی.
تو را کجا بازیابام
تا یک لحظه در صدایات بە خواب روم
تا یک لحظە در بوسەات
با بالهای آتش گرفتە ققنوس لبهایام
خاکسترِ استخوانهای این لحظەام را شعلەور کنم.
چه شد کە برگهای نگاهات فروریخت
و در دستهایات نفسِ سردِ من نشست؟
در اوراقِ خاطراتِ دفترِ پاییز
جای سطری خالی نمییابی
تا فروریختن برگی دیگر را بنویسی.
چە شد برگهای نگاهات فروریخت
و در حفرهی برگهای زردِ سینەام نشست؟...
#شیرکو_بیکس🍂🍂🍂