گفتگوبامونوگشاعرچینی(گفتگو با افراد ۱۱)
یکی از اتفاقات جالبی که در سفر چین برایم رخ داد، ملاقات ناگهانی با یک خانم شاعر ۲۸ ساله در پکن بود. بعد از بازدید از معبد لاما در کافهای قهوه می خوردم که به طور تصادفی با مونوگ (Monog) آشنا شدم و با هم صحبت کردیم. او به خلاف بسیاری از چینیها زبان انگلیسی را نسبتاً خوب صحبت میکرد. به او گفتم که مسافرم و به زودی پکن را ترک خواهم کرد. مونوگ غمگین بود و میگفت که تازه از دوست پسر انگلیسیاش جدا شده است. پرسیدم دربارهٔ چه شعر میگوید؟ گفت دربارهٔ همه چیز. مونوگ به انگلیسی هم شعر گفته بود و یکی از این شعرها را نشانم داد. ظاهراً دوست پسرش نیز با توجه به این که اهل انگلستان بوده در ادیت کردن شعرهای انگلیسی مونوگ به او کمک می کرده است. مونوگ هنوز امید داشت که دوست پسرش برگردد و بتوانند با هم ادامه دهند اما می گفت اگر برنگردد فعلا تا مدتها تصمیم ندارد رابطهٔ جدیدی را آغاز کند و میخواهد به شدت وقتش را صرف شعر و کار کند. می گفت دنبال این است که به شعرهایش وضعیت تجاریتری بدهد. می خواست با یک شرکت تولید لباس قرارداد ببندد تا از شعرهایش بر روی لباسها استفاده شود و بتواند بیشتر پول در بیاورد. از او دربارهٔ کپی رایت در چین پرسیدم. می گفت که کپی رایت در چین به نحوی داخلی وجود دارد و اگر او با شرکتی قرارداد ببندد، شرکتهای دیگر حق نخواهند داشت از اشعار او استفاده کنند. او می گفت قبلاً فوق العاده آرمانگرا بوده، فقط ادبیات و شعر برایش مهم بوده و به اهمیت پول توجه نمی کرده ولی الان فهمیده که پول نیز اهمیت دارد و می خواهد بخشی از وقتش را صرف پول در آوردن کند. اما با همه اینها مونوگ سرشار از عشق به ادبیات و شعر بود. می گفت پولدارها و تجار با مرگشان ثروتشان بر باد می رود ولی شاعران برای نسلها شعرشان در میان مردم می ماند و خوانده می شود. از شهرتش و این که در میان شعردوستان چین کمابیش شناخته شده است، به خود میبالید. دنبال ترجمه کردن کتابهایش به زبانهای مختلف و عرضه کردن آنها دربازارهای کشورهای دیگر بود. از من دربارهٔ ایران پرسید من گفتم که متاسفانه در ایران هیچ کپیرایتی وجود ندارد و چه بسا پس از مدتی کتاب منتشر شدهاش را به صورت پی دی اف در شبکههای مجازی ببیند. میگفت علاقهمند است که به ایران سفر کند و با شاعران ایرانی آشنا شود. به او قول دادم اگر بخواهد به ایران سفر کند در حد توان کمکش خواهم کرد. حتی دربارهٔ پوشش خانمها در ایران هم از من پرسید تلاش کردم طوری راهنماییاش کنم که در صورت سفر به ایران در این زمینه با مشکلی مواجه نشود. صحبتمان با مونوگ کمی به مسائل سیاسی هم کشیده شد. از او دربارهٔ شی جین پینگ رهبر چین پرسیدم. می گفت اسم او را در شبکههای اجتماعی نمیشود تایپ کرد. حتی اگر کلمهای شبیه اسمش هم باشد شبکه های اجتماعی چینی آن را پس میزنند. مثال جالبی زد گفت در زبان چینی این که بگویی من خواستم وزن کم کنم اما «وزن من دوباره بر می گشت» این قسمت دوم شبیه اسم شی جین پینگ است و دوست مونوگ هر چقدر خواسته بود این متن را ارسال کند نتوانسته بود. مونوگ از طریق اینستاگرام توانسته بود دوستان زیادی در جهان پیدا کند از جمله با تعدادی اوکراینی دوست شده بود و از راههایی توانسته بود به جنگزدگان اوکراینی هم به نحو محدود کمک مالی کند. یک شب با مونوگ به یک رستوران ایتالیایی رفتیم و با هم غذا خوردیم نوعی از غذای خاص پکن را به من معرفی کرد که فوقالعاده بود. نوعی چیپس که از برنج درست شده بود، در آن از سیر استفاده شده بود و گوانچنگ (Guanchang) نام داشت.
دربارهٔ مهاجرت هم کمی با هم صحبت کردیم. مونوگ بدش نمیآمد اگر بتواند از چین مهاجرت کند اما با توجه به این که موقعیت خوبی در شعر چینی داشت به او گفتم که مهاجرت را برایش توصیه نمی کنم. در پایان مونوگ یکی از کتابهای شعرش را که شعرهای او به همراه چند شاعر چینی دیگر در آن چاپ شده بود و عنوان آن «پرواز نزدیک به زمین» بود، به من هدیه کرد. در اینجا ترجمه فارسی یکی از شعرهای چینیاش را که خودش این شعر را دوست داشت و ترجمهٔ آن به کمک یک اپلیکیشن ترجمه انجام شده میگذارم(با توجه با استفاده از اپلیکیشن احتمال خطا منتفی نیست):
مندیگرآبیرادوستنداشتم
من یک برادر دارم که
برادر تنی من نیست
او برادری است
که پدر و مادرم به فرزندی قبول کردند
رنگ مورد علاقهٔ او
آبی است
من عادت داشتم که
در اتاقم
همه چیز را به رنگ آبی در بیاورم
پردهها، روکش مبلها
همهٔ آنها را به رنگ آبی تغییر میدادم
و همواره برای نوشتن
از خودکارهایی استفاده میکردم که جوهر آبی داشتند
چند سال قبل او ازدواج کرد
من دربارهٔ آن فکر کردهام
(با خود گفتم) آیا میخواهی
که فضاپیمایی آبی را که سرعت آن از سرعت نور بیشتر است، برانی