آقای بهشتی مشغول صحبت با دکتر شد تا از وضعیت آقای خامنه ای مطلع شود. دکتر توضیح می داد و قسم می خورد که آقا رفته بود ولی برگشت میگفت: چند دقیقه ای هیچ امیدی نداشتیم ولی ... در آن لحظه چشمم به صورت آقای بهشتی افتاد. اشک هایش از زیر عینکش جاری بود. دکتر بهشتی می گفت: «خدا می خواهد ایشان به عنوان ذخیره بمانند»