مدارا با دلم سودی ندارد
مریض عشق بهبودی ندارد
گلستان محبت آتشین است
خلیل عشق نمرودی ندارد
زیان کردم ز سودای تو جانی
محبت جز زیان سودی ندارد
وفای دلفریبانْ سیمیاوش
نمودی دارد و بودی ندارد
محبت آتشی افروخت در دل
که جان میسوزد و دودی ندارد
سجودِ بت کند چون من برهمن
ولیکن چون تو مسجودی ندارد
عبادت کردنش چون بتپرستیست
هر آنکو چون تو معبودی ندارد
تقی، از عشقْ آن کس را چه لذّت
که جانِ گریهآلودی ندارد.
#تقی_اوحدی
تقیالدین اوحدی بلیانی (مولف تذکره گرانقدر عرفاتالعاشقین و عرصاتالعارفین)
📚 مجموعۀ اشعار فارسی
جُنگ دستنویس کتابخانه ادبیات دانشگاه استانبول به شمارۀ ۱۹۸۷
کتابت شده در ۱۱۲۴ ق.
خاکستر ققنوس