بر لبْ آن مه چو لبِ ساغر عشرت گیرد
عاشق از دور، به دندان لبِ حسرت گیرد
مست هر جا ز خرابات روم، میترسم
که مرا محتسب آنجا به نصیحت گیرد
کشور صبر همان بِهْ که گذارم به خرد
شحنۀ عشق، مرا چند به تهمت گیرد؟
شمعِ سودای بتان هر که فروزد، باید
کز چراغ دل من آتشِ غیرت گیرد
گلشنی را که سرشکم بههوایت دهد آب
رفته رفته گل او بوی محبت گیرد
هر کجا عشقِ تو بنیاد کند غمکدهای
تنِ چون کاهِ مرا در گِلِ محنت گیرد
آصفی چهرۀ زر در ره او خاکْ بهاست
وجهِ عشّاق زری نیست که قیمت گیرد.
#آصفی_هروی
📚 دیوان آصفی هروی
بهتصحیح، تحشیه و مقدمه: هادی ارفع کرمانشاهی
ناشر: کتابخانه طهوری ۱۳۴۲
صص ۶۸ و ۶۹
خاکستر ققنوس