یلدا
نگاهها به شب بیستاره خو کردند
چراغها همه عادت به کورسو کردند
ز آفتاب نجستند روشنان اثری
در این کبود کهن هرچه جستوجو کردند
سکوت میسزد اینجا که شروهخوانان را
به جرم نغمهگری دشنه در گلو کردند
شکست تاک تا که قامت به مرگ میبستند
گریست چشمه که با خون گل وضو کردند
چو یاس در قدح شب شمیم مستی ریخت
دهان غنچه را خوشه خوشه بو کردند
به جرعهای همه را خاک و خشت بالین شد
چه زهر بود ندانم که در سبو کردند
امید زیستن شاعرانه گشت خیال
که هر که داشت دلی گور آرزو کردند
ز بس دراز شد این تیره شام، جان فرسود
فرشتگان خدا هم به خواب خو کردند.
#خسرو_احتشامی
📚 حماسه در حریر
خسرو احتشامی هونهگانی
ناشر: جمهوری، چاپ اول ۱۳۸۳
خاکستر ققنوس