به سین دستهایت بسپار
میراث خوابهای بی اسب و ستاره را
در میم محنت مرگ
تا حتای حیات از تب و تبار انحطاط
اکنون که سین دستها را
هراس ویروس به حبس میکشاند
در کشاکش تشکیک
گشتاگشت سرانگشتان را بگردان
از سین دستها
از میم مرگها
از تای حتا
تا میراث خوابهای بی اسب و ستاره
من از خواب عمیق خیابانهای بیخواب میخوانم
خط به خط سطرهای بی خط کتابی که کتابت نشد
از هراس دستها
در حبس حسّ اسب و ستاره
بیا شاعر
بشتاب
به سین دستهات بسپار
میراث ستارههای بیخواب از کجا رسیدند؟
در این زمانهی بیمار، بیم آر
از اتمام فرصت بوسه و لبخند
در قربت قرنطینهی قرن
قرنطینه؟!
یا همان کوارانتینهی ونیز در بلای وبا
تو بخوان چلّهی به خلوت نشستن به تماشای خویش
شتاب کن شاعر
شاید فردا دیر شود
حالا که چهل روز در خلوت خانه میخوانم
با همهی مردم جهان
با برادرم در قندهار
با خواهرم در خوارزم
بی سودای سین و میم
به زبان مشترک مادریمان
آواز میراث خوابهای بی اسب و ستاره را میخوانم
با سرانگشتانم ساز میزنم
مضراب بر آب
دُرّاب بر خواب
تک، ریز
تکریز
نُتها را به رقص درآور شاعر
سفید، سیاه، چنگ، دولاچنگ، سهلاچنگ
تَن تَن تَتَن تَن
بِتَن تار را، دوتار را، سهتار را، سیتار را، بیتار را
برای رقص بوسه و لبخند
تا حتای حیات
میراث اسبهای بیخواب
بی ستاره
به سین دستهایت بسپار
به سین دستها.
۷ فروردین ۹۹
#رضا_اسدپور🆔 @Haavest