دانشِ پزشکی در ایرانِ دورهی ساسانیان(شماره ۸)
از سوی دیگر، به گزارشِ شاهنامهی فردوسی، شاپورِ دوّم(۳۰۹_۳۷۹ م.)پس از جنگ با رومیها سه شهر در《کشورِ خوزیان》(اهواز/خوزستان)برای جای دادنِ اسیرانِ جنگی ساخت که یکی از آنها《کُنامِ اسیران》نامیده شده بود، و《کاخ و بیمارستان》هم در آن ساخته شد:
به اهواز، کرد سیوم شارستان؛ بدو اندرون، کاخ و بیمارستان¹
همچنین حکیمِ بزرگِ طوس، در اشاره به کُشته شدنِ مانیِ پیغامبر در دورهی شاپورِ دوّم گزارش میدهد که مانی را در دروازهی شهر و پیشِ دیوارِ بیمارستان به دیوار آویختهاند:
《ز مانی، برآشفت پس شهریار؛ بر او، تنگ شد گردشِ روزگار.
بفرمود پس تاش برداشتند؛ به خواری، ز درگاه بگذاشتند.
چنین گفت که:《این مردِ صورتپرست نگنجد همی، در سرایِ نشست؛
چو آشوبِ اَرمنده گیتی بدوست، بیاید کشیدن سراپاش پوست.
همان، خامَش آگند باید به کاه؛ بدان تا نجوید کس این پایگاه.
بیاویزنید از در شارستان؛ وگر پیشِ دیوارِ بیمارستان.》²
در شاهنامه، همچون بسیاری از متنهای تاریخیِ دورهی اسلامی، رُخدادهای دورهی شاپورِ یکُم و شاپورِ دوّم با همدیگر آمیخته شدهاند، و میدانیم که مانی در دورهی شاپورِ یکُم به تبلیغِ آموزههای خود پرداخته و مرگِ وی در دوّمِ مارسِ ۲۷۴ م. در دورهی شهریاریِ بهرامِ یکُم(۲۷۳_۲۷۶ م.)رُخ داده است.³ همچنین پارهای گزارشهای تاریخی میگویند که پوستِ مانی را از کاه آکنده و از دروازهی شهرِ جُندیشاپور آویخته بودهاند.⁴ از اینرو، در گزارشِ فردوسی، شهرِ《کُنامِ اسیران》که مانی را در دروازهی آن و پیشِ دیوارِ بیمارستان به دار آویختهاند، باید همان شهرِ جُندیشاپورِ ساخته شده به دستِ شاپورِ یکُم باشد که اسیرانِ رومی را در آن جای داده بود. نتیجهی مهمتر اینکه، ساختِ《کاخ و بیمارستانِ》این شهر، که فردوسی دربارهی آن سخن میگوید، باید از رخدادهای دورهی شاپورِ یکُم انگاشته شود، نه دورهی شاپورِ دوّم. اما الگود عقیده دارد که آموزشگاهِ پزشکیِ جُندیشاپور را شاپورِ دوّم(۳۰۹_۳۷۹ م)بُنیاد گذاشته، و ادارهی آن را به بزرگانِ کلیسای نسطوریِ ایران داده است.⁵ با این وجود، از گزارشهای تاریخیِ کُهن بیش از این نمیدانیم که شاپورِ دوّم《از هند پزشکی آورد و را در کرخ، نزدیکِ شوش خانه داد. چون این پزشک مُرد، مردمِ شوش دانشِ پزشکیِ وی را به ارث بُردند، و از اینجاست که مردمِ آن ناحیه چیرهدستترین پزشکانِ ایراناند》،⁶ و چنانکه پیش از این گفته شد، احتمالاً برای پزشکی مسیحی، به نامِ تئودروس/تئودوسیوس، کلیسایی در جُندیشاپور ساخت، و او در این شهر به پزشکی و آموزشِ آن پرداخت و کتابی به نامِ《کُنّاش》نوشت که بعدها به عربی ترجمه شد.⁷
یادداشتها:
۱. کزازی.جلالالدین(۱۳۸۵)، نامه باستان، تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها(سمت)، ج ۷، ص ۱۹۴.
۲. همان، ص ۱۹۵_۱۹۶.
۳. سرکاراتی.بهمن(۱۳۸۵)،《اخبار تاریخی در آثار مانوی(۴. مانی و بهرام)》، سایههای شکار شده(مجموعه مقالات)، تهران: انتشارات طهوری، ص ۲۱۰.
۴. طبری.محمد بن جریر(۱۳۵۲)، تاریخ طبری(تاریخ الرسُل و الملُوک)، ترجمهی ابوالقاسم پاینده، تهران: انتشارات بنیاد فرهنگ، ص ۵۹۶_۵۹۷؛ دینوری.ابوحنیفه احمد بن داود(۱۳۷۱)، اخبارالطّوال، ترجمهی محمود مهدوی دامغانی، تهران: نشر نی، ص ۷۳_۷۴.
۵. الگود.سیریل(۱۳۸۶)، تاریخ پزشکی ایران و سرزمینهای خلافت شرقی، ترجمهی باهر فرقانی، تهران: مؤسسهی انتشاراتی امیرکبیر، ص ۶۵_۶۶.
۶. شاپور شهبازی.علیرضا(۱۳۸۹)، تاریخ ساسانیان: ترجمه بخش ساسانیان از کتاب تاریخ طبری و مقایسهی آن با تاریخ بلعمی، تهران: مرکز نشر دانشگاهی، ص ۱۲۱.
۷. ابنندّیم.محمد بن اسحاق(۱۳۸۱)، الفهرست، ترجمهی محمدرضا تجدّد، تهران، انتشارات اساطیر، ص ۴۳۷؛ بروان.ادوارد(۱۳۶۴)، طبّ اسلامی، ترجمهی مسعود رجبنیا، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ص ۵۳_۵۴.
بنمایه: جلیلیان.شهرام، تاریخ جُندیشاپور، اهواز، انتشارات دانشگاه علوم پزشکی جندیشاپور اهواز، چاپ دوم ۱۳۹۴، رویهی ۶۱ و ۶۲
#ساسانیان
#دانش_پزشکی_ایران_باستان
#دانش_ایران_باستان
#نهضت_ترجمه
#جندی_شاپور
https://t.center/ketabkhaFFRF