زخم ملی▪️«پنج ساعت پیش بم فرو ریخته اما هنوز دو دلم که برم یا نرم. اصلن برا چی باید برم؟ برای تم بیاتی که از زلزله طبس تو ذهنم مونده و میخوام از شرش خلاص شم یا اینکه تو بم چیزی هست که داره منو صدا میکنه. میرم مگه میشه مث قبر به زمین چسبید و به بم نرفت تا نگن فلانی فرصت طلبه؟... پس میرم. اما چه جور میشه جلوی چشم آدمای ماتم زده به بازیگر فیلم گفت: نه، نشد... برو دوباره بیا. سعی کن حست بیشتر باشه. نشون بده که کوه روی دوشاته.»
▪️ فیلم
«بیدار شو آرزو» که روایتگر ویرانیهای زلزله بم است، با همین یادداشت کوتاه کیانوش عیاری در تیتراژ آغاز میشود و بعد ساعتی را میبینیم که روی دیوار برای خودش تیک تیک میکند و لحظهای بعد که همه چیز فرو میریزد.
این فیلم، داستان خانمی را روایت میکند که در یکی از روستاهای نزدیک بم معلم است. زلزله که میآید زیر آوار میماند اما به سختی جان خود را نجات میدهد اما دوست و هماتاقیاش، زیر آوار میماند و جانش را از دست میدهد. خانم معلم از روستایی که با خاک یکسان شده، بیرون میرود تا برای بیرون کشیدن آدمها کمک بیاورد اما وقتی به بم میرسد، تازه میفهم چه فاجعهای رخ داده است. کیانوش عیاری که ظاهرا ساعاتی پس از زلزله، به بم سفر کرده، تصویرهای تکاندهندهای از ویرانی این شهر ثبت کرده است. تصورم این است که کیانوش عیاری در فیلم «بیدار شو آرزو» بهت و سرگشتگی خود را از آن همه ویرانی و درد، به شخصیت اصلی فیلم- خانم معلم- انتقال داده و در حقیقت خود اوست که در ویرانههای بم دنبال چیزی میگردد.
▪️ بیست سال از زلزله بم گذشته و هنوز کسی واقعیت را از زیر آن همه ویرانی بیرون نیاورده است. بیست سال از آن روزها میگذرد اما زخمش هنوز بوی خون میدهد. خاکش هنوز بوی غم میدهد. بعضی زخمها ممکن است روی سر و صورت و تن دیگران بنشینند اما دردشان در وجود همه احساس میشود. بعضی زخمها میآیند که بمانند و به قول صادق هدایت، مثل خوره در انزوا روح را آهسته میخورند و میتراشند.
بعضی داغها، بعضی رنجها و بعضی بغضها ملیاند. به گمانم زخم بم همین گونه است. ملی است و به همه تعلق دارد.
زخمهای ملی خیلی بیشتر از زخمهای فردی و خانوادگی درد دارند. زخمهای ملی مثل جنگ، مثل زلزله رودبار، مثل ریزش پلاسکو، مثل پرواز 752، مثل فرو ریختن متروپل و مثل خیلی زخمهای دیگر میآیند که بمانند. میآیند که وقتی یادشان بیفتیم، درد همه وجودمان را بگیرد.
▪️هر سال این روزها یاد آن زلزله، روح همه ما را خراش میدهد. آنها که عمق فاجعه را دیدند، احتمالا تا مدتها نتوانستند به زندگی عادی بازگردند. خیلیها هنوز هم نیمههای شب صدای ناله آدمهای زیر آوار مانده را میشنوند.
امروز که سالگرد آن زلزله تکاندهنده است، هم یادی از آن واقعه تلخ کردم و هم بهانهای شد تا یادی از کیانوش عیاری کنیم که این روزها در بستر بیماری است. امیدوارم کیانوش عیاری بزرگوار زودتر از بستر بیماری برخیزد، هرچند بم دیگر بم نمیشود.
☑️ محسن جلال پور
@mohsenjalalpour