زمانی که از میرزا رضای کرمانی بازجویی نمودند،او گفت: من قبلا وسیله بهتری داشتم که ناصرالدین شاه را بکشم بدون آن که گرفتار شوم. بدین قرار که اطلاع یافتم شاه به باغ یکی از اعیان برای گردش میرود. خود را به با رساندم و مخفی شدم. شاه آمد. کشتن او هم بسیار آسان و راه فرار برای من باز بود. اما او را نکشتم زیرا عده یهودی در آن روزها برای تفریح در آن باغ بودند. با خود فکر کردم، اگر شاه کشته شود و من فرار کنم خون شاه را به گردن یهودیانی که در باغ اقامت دارند میاندازند.
دودمان این قوم را بر باد می دهند. این بود که کشتن شاه را به زمان دیگری موکول کردم...