View in Telegram
هر چه کردم دلم از یاد خداوند نرفت اخم ابلیس فراوان شد و لبخند نرفت کفر را در بغلم تنگ کشیدم همه شب صبح شد باور من هیچ به ترفند نرفت از مناجات، سخن جانب دشنام کشید! ثقل هستی‌ست‌ به‌ دشنام و به‌ سوگند نرفت "گر بگویم که مرا با تو سروکاری‌نیست" قسم آرم که سرم هرچه شکستند نرفت دلم از مهر تو جاوید به جنبش افتاد دل دربند تو هیچش نشد از بند نرفت یزدان رحیمی #شعری_بخوانیم #غزل @karizga
Telegram Center
Telegram Center
Channel