View in Telegram
در من پسری می‌گرید! قهرست با هستی هنوز که تیله‌هایش را به وسوسه و تدلیس چاله-گمراه کرد. در من پسری می‌گرید! به سمت خان می‌دوید تیردستش، خاک همواره پر عوارض، هستی بود! تیردستش را که می‌بردند، پسر، زودازود باخت را زندگی کرده بود... یزدان رحیمی #شعری_بخوانیم @karizga
Telegram Center
Telegram Center
Channel