در من پسری میگرید!
قهرست با هستی هنوز
که تیلههایش را به وسوسه و تدلیس
چاله-گمراه کرد.
در من پسری میگرید!
به سمت خان میدوید تیردستش،
خاک همواره پر عوارض،
هستی بود!
تیردستش را که میبردند،
پسر،
زودازود باخت را
زندگی کرده بود...
یزدان رحیمی
#شعری_بخوانیم
@karizga