View in Telegram
شنیدم که آقای دونالد ترامپ رییس‌جمهور سابق ایالات متحده آمریکا و نامزد ریاست‌جمهوری آینده آن کشور در افاضاتی که خالی از تاثیر عمیق هراس از مرگ نبود، ایران زمین را به محو شدن تهدید کرده است! هیچگاه متمایل به سیاست و از آن بدتر، سیاست‌بازی نبوده‌ام و همواره پایم را از حیطه سرطانی سیاست دور داشته در دامن گرد کرده‌ام اما هنگامی که چنین لاطائلی بر زبانی جاری می‌شود و فردی از سر حقارت ذاتی خود، دیرین‌ترین تمدن جهان و گهواره شهریگری را به محو کردن تهدید می‌کند، سکوت کردن و به زیر لحاف بی‌غیرتی سُریدن معنایی جز تهی شدن از آدمیت ندارد...گرچه می‌دانم نوشتن این ابیات برخی را خواهد رنجاند اما این رنجاندن را نیز مفید فایده و منفعت مضاعف می‌دانم و خوش دارم! یاری نازنین این بیت‌ها را دید و پندم داد تا از انتشار آن جلوگیری کند به این برهان که هیچگاه در دسته و بسته‌ای نبودی و پس مباش! اما ایران دسته و بسته بردار نیست! هر که ایران را خوار بشمارد، خوارش خواهیم شمرد!!! یکی وهم پر کرد و بر جان زده‌ست پریشان شده حرف ارزان زده‌ست دهان واگشوده به گنداب مفت سخن‌های رسوا فراوان زده‌ست شنیدم که از ترس مردن دَنی! شبانه طنابی به تنبان زده‌ست! یکی مرد مو زرد و هم‌رنگ زر به تیره گراییده افغان زده‌ست شنیدم که آن سوی دریای دور شغالی دم از محو ایران زده‌ست(۵) شغالی که بودش پدر ناپدید به نسل فریدونِ پژمان زده‌ست یکی مرد سودا زده مرد دون لگد از زمین تا به کیوان زده‌ست همان که نداند بهای سخن به جای سخن، بادِ آسان زده‌ست! سخن رانده از محو ایران زمین غلامی که نوره چو نسوان زده‌ست نمی‌داند او این زمین را خدا شرف داد و او مهر یزدان زده‌ست(۱۰) نداند اهورا به این سرزمین نخستین سند را ز انسان زده‌ست تمدّن اگر در جهان نشر یافت سرِ چشمه در خاک ایران زده‌ست معانی کشور ندانست هیچ که معنای کشور همین‌سان زده‌ست جهان بی‌زمین اهورا کجاست؟ فنا برگزید و به حرمان زده‌ست! تو مست چه هستی پدر سوخته!؟ زبانت ببر هر دو لب دوخته!(۱۵) سخن از زمین اهورا مگوی به این سرزمین جز دلیری مجوی تو نصاب‌الصبیان نخواندی مگر!؟ الفبای آسان نخواندی مگر!؟ تو تاریخ ایران و یونان و روم نخواندی مگر کودکِ هرزه-شوم! نخواندی مگر مرز ایران کجاست ندیدی مگر کوه و دریا کراست؟ نجستی کمی در میان متون که ایران هماره بود در قرون(۲۰) بیا "ریدکم" وقت تعلیم شد تو طفلی و هنگام تکریم شد! تو باید بدانی که تاریخ ما سراسر شکوه‌ست و فخر و کیا شکوهی که همواره برپا بود ستونِ دوامش به ژرفا بود دوامِ جهان بسته بر پای او جهان ماندگارست در پای او اهورا چنین گفته در متن خویش سرود اوستا که بر کرده کیش:(۲۵) چو ایران بپاید جهان زنده است جهان را نفس‌های او بنده است تو اعلان جنگت به ایران نبود سخن‌های لغوت بسامان نبود مخاطب به حرفت اهورا شده‌ست از آن پس دلت پر ز پروا شده‌ست مگو نخبه در اقتصادی دَنی! گمان می‌کنم کم سوادی دَنی! نه تاریخ خواندی نه جغرافیا به دانش تو در حزب بادی دَنی(۳۰) قضایای دنیا چنین ساده نیست! چنین ساده که جلوه دادی دَنی! جهانت که منفی و مثبت نداشت به منفی مطلق فتادی دَنی! ندانسته همخواب شیطان شدی تو آبستنی، شر بزادی دَنی! به کانون فرهنگ دنیا زدی! مزخرف به لبها نهادی دَنی! سخن گفتی از محو ایران زمین یکی ثقبه وارونه دادی دَنی!(۳۵) شوم در شگفتی اگر ملّتی تو را برگزیند به رادی دَنی! که با آن افاضات بی مغز تو بسی لایق انتقادی دَنی! ز مردی و مردانگی نیست هیچ اثر در تو که نامرادی دَنی! ز مردی چه گویم که حدّت نبود تو آغاز یک ارتدادی دنی! به آیین انسان و در کیش مهر شدی مرتد و در تضادی دَنی(۴۰) دهان را گشودی لجن شد روان دهانت چو مقعد گشادی دَنی! سخن گفته‌ای مهره-خر شد پدید شنو پاسخت را به شادی دَنی! دهانی که بیهوده وا می‌شود چنان چاه دوزخ رها می‌شود همان چاه ویلی که اطراف آن درختان زقّوم رویانده جان از آن تلخ‌تر میوه‌ای می‌دهد زبانی که بنیاد کج می‌نهد(۴۵) چنین ژاژخا را جوابش دهند دوچندان به مشتی ثوابش دهند نشاید سخن‌های تحقیر را بدون جوابی نهادن به جا در این بیشه شیران کمین کرده‌اند پلنگان، کنامی بهین کرده‌اند گمان کرده‌ای بیشه‌گاهم تهی‌ست؟ که این سرزمین غلام و رهی‌ست؟ اگر نوجوانی بسوزد ز تو دهان و لبانت بدوزد ز تو(۵۰) که کاری چنین خاص گُردان نبود نه این شان گُردان ایران نبود همین شاعر پیر و خسته ببین دمارت برآرد به هنگام کین کفایت کند این سخن روی دست، نباید که بر کودکان خرده بست؛ تو طفلی عزیزم! بلوغت نبود رجز خوانی‌ات بی دروغت نبود رجز خوانده‌ای از سر جهل خویش بسنده بود محو تو بیت پیش(۵۵) که حتی نبودی به قالب روا پراکنده گفتم جواب تو را يزدان رحیمی #ترامپ‌شکرخوار #قصیده_مثنوی @karizga
Telegram Center
Telegram Center
Channel