بخش سوم
این شقّ نیز آشکارا نامعقول است. اما بهکارگیری اصل حسنظن احتمالاً ایجاب میکند که بگوییم منظور متقی چنین چیزی بوده است: مطالب کتاب نادرست است و اگر آنچه کتاب گفته «در عمل» مبنای سیاستگذاری قرار گیرد، سبب تشدید نابرابری میشود. به همین دلیل «انتشار» کتاب فاقد اولویت و مذموم است. اما آیا بهراستی مخالفت با بهکارگیری نتایج یک کتاب در عرصۀ سیاستگذاری ربطی به مذموم بودن «انتشار» آن دارد؟ آیا قرار است منتقد کتب ضاله را تشخیص دهد و انتشار هر آنچه را اجرایش در عمل به ضلالت کشید، مذموم و فاقد اولویت اعلام کند؟ آیا این همان نگاه سانسورچیان کتاب و متولیان گفتمان فرهنگی حاکم بر کشور در مقولۀ آزادی بیان و انتشار کتاب نیست؟ اگر «بهکارگیری» نتایج یک عقیده در عمل مشکلزا است، چرا با بهکارگیری آن در عمل مخالفت نکنیم؟ نکند خدای ناکرده منتقد مخاطب کتاب و سیاستگذار را صغیر تصور میکند که بهتر است مطالب خطرناک به گوششان نرسد، چون خود قدرت بررسی و تصمیمگیری ندارند. نکند خدای ناکرده منتقد تصور میکند سیاستگذار در کشوری مثل ایران کتاب میخواند و سیاستهایش را بر اساس محتوای کتابها انتخاب میکند که انتشار مطالب مخالف فکرش را از سوی ناشری خصوصی مذموم تشخیص میدهد. نکند قرار است بعد از اینکه در دنیای آکادمیک فلسفه حکم کردیم که هر کسی مانند ما کار نمیکند، کارش بیارزش است، اکنون که خود وارد فعالیتهایی شدهایم که قبلاً سطح پایین میانگاشتیمشان، در دنیای نشر هم حکم کنیم هر کسی کتابی را که از نظر ما مورد تأیید نیست چاپ کند کارش مذموم است. اگر متقی پیشنهادهای دیگری برای سیاستگذار دارد، البته مانند هر شهروند دیگری، آزاد است آنها را منتشر کند. ولی آیا موجه است که بگوید انتشار کتب حاوی مطالبی که او با نتایجشان در عمل مخالف است، فاقد اولویت و مذموم است؟ آیا در اینجا زنگ خطر استبداد و بستن ذهن و گوش به سخن مخالف را نمیتوان شنید؟ اگر ممیز ادارۀ کتاب بگوید اصولاً انتشار هرگونه کتاب فمینیستی مذموم است، چرا که در عمل منجر به تضعیف بنیان خانواده وهرجومرج در امر جنسیتی میشود، آیا متقی در چهارچوب خود پاسخ موجهی به او خواهد داشت؟ آیا قرار نیست در «جمهوری» ادبیات و فلسفه، بالاخره به جمهور هم احترام گذاشته شود و جمهور افراد بالغی تصور شوند که دربارۀ محتوای کتابها قدرت تشخیص دارند؟
اکنون به سراغ وعدۀ متقی برویم. در بخش پایانی نوشته، علیرغم وعدۀ ابتدایی، نکتهای دال بر اینکه چرا «انتشار» این کتاب در خدمت بازتولید نابرابری در حوزۀ اشتغال زنان در ایران است نمیخوانیم. این بخش عمدتاً توصیفی است از وضعیت اشتغال زنان در ایران و سپس با این جمله روبهروییم که «در چنین وضعیتی، «دفاع» از دیدگاهی که مطابق آن نقشهای اجتماعی بنابر طبیعت زن و مرد تقسیم شدهاند و بههمیندلیل نیاز به اصلاح یا جبران ندارند، درنهایت، درخدمت چیزی جز بازتولید نابرابری در حوزۀ اشتغال زنان در ایران نخواهد بود و مسیر زنان را برای بازپسگیری فضای کار و رسیدن به وضعیت عادلانه سختتر خواهد کرد.» (تأکید اضافه شده است.) دقت دارید که در اینجا با «دفاع» از چنین عقایدی مخالفت شده است، درحالیکه به ما وعده داده شده بود دربارۀ «انتشار» کتاب صحبت شود و نه دفاع از محتوای آن. گویا متقی فراموش کرده است که قرار بود در باب فقدان اولویت و مذمت «انتشار» این کتاب صحبت کند. شاید او میپندارد تکرار این ادعا که بهکارگیری نتایج پیشنهادهای این کتاب در صحنۀ سیاستگذاری نادرست است، حکم اولیهاش در باب مذمت «انتشار» کتاب را تأیید میکند. شاید او میپندارد مخاطب و سیاستگذار فاقد قدرت تشخیصاند و هر آنچه را منتشر شود قبول و از آن دفاع میکنند. شاید او توجه ندارد که انتشار کتابی «جدی» که از نظر برخی محتوایی نادرست دارد و حتی در عمل به سیاستهای بد منجر میشود نه تنها مذموم نیست، بلکه جزو وظایف اجتماعی ناشر است. ناشر باید تا آنجا که میتواند به منطق جهان آکادمیک، که از قضا منطقی دمکراتیک است، کمک کند: نگذار چیزی زیرزمینی شود، منتشرش کن و فرصت بده دربارهاش صحبت شود.