View in Telegram
                                                                         🧿                                         #کامیشکا                                                  ۱۴۰۳/۸/۹                     #کامیشکا_ترجمه □استانبول را می‌شنوم شاعر: اورهان ولی(ترکیه) برگردان فارسی: #کامبیز_نجفی استانبول را می‌شنوم با چشم‌هایم بسته ابتدا بادِ مستعجل می‌وزد و برگ‌ها نرم نرمک تکان می‌خورند روی درخت‌ها در دورها دوردست‌ها آب‌فروش‌های دوره‌گرد با صدای زنگوله‌هایشان مدام استانبول را می‌شنوم با چشم‌هایم بسته استانبول را می‌شنوم با چشم‌هایم بسته پرندگان فوج فوج پُرهیاهو فراز آسمان‌ها را می‌گذرند و هم در همین دم ماهیگیرها تورهای خود را از صیدگاه بیرون می‌کشند پاهای یک زن به آب بر می‌خورد استانبول را می‌شنوم با چشم‌هایم بسته   استانبول را می‌شنوم با چشم‌هایم بسته خنکای بازار چارسوق شادمانی و تپش در بازار "محمود پاشا" حیاط خانه‌ها سر ریز از کبوترانِ انبوه و صدای چکش‌ها از باراندازها بوی عرق تن‌ها و نسیم بهارِ چشم نواز استانبول را می‌شنوم با چشم‌هایم بسته  استانبول را می‌شنوم با چشم‌هایم بسته هوای روزگارانِ دور در سر من و خانه‌ای در ساحل، اتراقگاه قایق‌ها با ناله‌ی نسیم بهاری در نیمه‌های تاریکشان استانبول را می‌شنوم با چشم‌هایم بسته استانبول را می‌شنوم با چشم‌هایم بسته زنی رعنا پیاده رو را می‌گذرد در ناسزاها، ترانه‌ها، خنیاها، گپ‌ها از دستش چیزی بر زمین  می‌افتد گلی سرخ شاید استانبول را می‌شنوم با چشم‌هایم بسته استانبول را می‌شنوم با چشم.هایم بسته در دامان تو پرنده‌ای می‌جنبد می‌دانم که پیشانی‌ات داغ است و لب‌هایت خیس ماه سفید دارد در می‌آید از پسِ درخت‌های پسته این را از تپیدن قلبت می‌دانم استانبول را می‌شنوم با چشم‌هایم بسته @kambiz_najafi
Telegram Center
Telegram Center
Channel