#غزلبر نعش سروهای وطن جان گریستم
عمری بهار دیدم و باران گریستم
داغ خلیج فارس دلم را کباب کرد
زخم خزر چشیدم و عمان گریستم
زاگرس، ستبر سینه مردان مرد شد
روزی که پای پاوه، مریوان گریستم
یک گاو خونی از غم زاینده رود خشک
یک سیستان رَمل، بیابان گریستم
قربانی غروب غم قادسیه شد
زرتشت خنده ای که مسلمان گریستم
نوری نماند دیده قاجار دیده را
از بس میان حادثه کرمان گریستم
تریاک شعر قصه افیون واژه بود
هر مصرعی که بی تو پریشان گریستم
بغضم میان حنجره بختگان شکست
چون شمع قطره قطره و عریان گریستم
دریاچه ارومیه لب تشنه بود و من
زرینه رود مانده ز جریان گریستم
سمت طلوع قصه صبحی دوباره را
با چشمهای خیس خراسان گریستم
از اصفهان درد به تهران رسیدم و
یک پایتخت سینه سوزان گریستم
در طالعم نبود جز این سرنوشت تلخ
در خویشتن شکستم و ویران گریستم
هر روز سینه چاک غم دیگران شدم
هر شب غریب و سر به گریبان گریستم
پرچم به اهتزاز درآمد میان باد
عاشق شدم بخاطر ایران گریستم
#محمد_رضا_کاکاییhttps://t.center/kakaeimohammadreza