در چشمانش درد را میدیدم، یک شکست بزرگ ، یک نا امیدی و بی خیالی عظیم ، او حتی از مرگ نمی هراسید !
قالب چشمانش چه زیبا بود ، واقعا رویایی ؛ طرز نگاهش ، وای نگویم عجیب بود و ترسناک !
با دیدن چشمانش هراسان میشدم و به اطراف نگاه میکردم و اما از تبسم و طرز خندیدنش نگویم چه شیرین بود با آن چشمان جادوگرش ، وقتی میخواست خنده خود را کنترول کند بخاطر ندیدنش قسمی دیگری جذاب میشد ، سراسر عشق بود و مردانگی ..🫠🙃🫣
پشتون_ زمانی@kahkashan_dastan