#داستان_آموزنده🔻زن هنوز کاملا وارد اتوبوس
🔻نشده بود که راننده ناغافل در
🔻رو بست و چادر زن لای در
🔻گیر کرد. داشت بازحمت چادر
🔻رو بیرون میکشید که یه زن
🔻نسبتا بدحجاب طوری که همه
🔻بشنوند گفت: آخه این دیگه چه
🔻جور لباس پوشیدنه؟
🔻خودآزاری دارن بعضی ها !
🔻زن محجبه، روی صندلی خالی
🔻کنار اون خانم نشست و خیلی
🔻آرام طوری که فقط زن
🔻بدحجاب بشنوه گفت:
🔻من چادر سر می کنم ، تا اگر
🔻روزی همسر تو به تکلیفش
🔻عمل نکرد ، و نگاهش را
🔻کنترل نکرد ، زندگی تو ، به
🔻هم نریزد . همسرت نسبت به
🔻تو دلسرد نشود. محبت و
🔻توجه اش نسبت به تو که
🔻محرمش هستی کم نشود. من
🔻به خودم سخت می گیرم و در
🔻گرمای تابستان زیر چادر از
🔻گرما اذیت می شوم، زمستان
🔻ها زیر برف و باد و باران
🔻برای کنترل کردن و جمع و
🔻جور کردنش کلافه می شوم،
🔻بخاطر حفظ خانه و خانواده ی تو.
🔻من هم مثل تو زن هستم.
🔻تمایل به تحسین زیبایی هایم
🔻دارم. من هم دوست دارم
🔻تابستان ها کمتر عرق بریزم،
🔻زمستان ها راحت تر توی
🔻کوچه و خیابان قدم بزنم. اما
🔻من روی تمام این خواسته ها
🔻خط قرمز کشیدم، تا به اندازه
🔻ی سهم ِ خودم حافظ ِ گرمای
🔻زندگی تو باشم. و همه اینها
🔻رو وظیفه خودم میدونم.
🔻چند لحظه سکوت کرد تا شاید
🔻طرف بخواد حرفی بزنه و
🔻چون پاسخی دریافت نکرد
🔻ادامه داد: راستی… هر
🔻کسی در کنار تکالیفش،
🔻حقوقی هم دارد. حق من این
🔻نیست که زنان ِ جامعه ام با
🔻موهای رنگ کرده ی پریشان
🔻و لباسهای بدن نما و صد جور
🔻جراحی ِ زیبایی، چشم های
🔻همسر من را به دنبال خودشان بکشانند.
🔻حالا بیا منصف باشیم. من باید
🔻از شکل پوشش و آرایش تو شاکی باشم یا شما از من؟
🔻زن بدحجاب بعد از یک سکوت
🔻طولانی گفت: هیچ وقت به
🔻قضیه این طور نگاه نکرده بودم … راست می گویی. و آرام
🔻موهایش رو از روی پیشانیش
🔻جمع کرد و زیر روسریش پنهان کرد.
🔻 اگر امکان داره در گروه های دیگه ، حتی المقدور در گروه های بانوان اشتراک بگذاريد
🔺#چهارشنبه_سفید@kahfolhassan