💠 ماجرای دیدار
#امام_خمینی(
ره) با
#آیت_الله_قاضی(
ره) و بشارت عجیب ایشان به
امامآیتالله سید احمد نجفی نقل میکنند که آیتالله شیخ عباس قوچانی(
ره) -از شاگردان خاص مرحوم آیتالله قاضی(
ره)- بیان کردند که یک روز دو نفر از شاگردهایی که هر روز به محضر مرحوم قاضی مشرف میشدند، خبر دادند که آقای حاج آقا روح الله
خمینی (
امام در آن زمان به این لقب معروف بودند) به نجف آمدهاند و میخواهند با شما ملاقات کنند. روزی معین شد و
امام تشریف آوردند.
بیش از یک ساعت مجلس به سکوت تام گذشت!
امام هم در تمام این مدت سرشان پایین بود و به دستشان نگاه میکردند. مرحوم قاضی هم همینطور ساکت بودند و سرشان را پایین انداخته بودند.
بعد از این مدت ناگهان مرحوم قاضی رو کردند به من و فرمودند آقای حاج شیخ عباس آن کتاب را بیاور. من به تمام کتابهای ایشان آشنا بودم چون بعضی از این کتابها را شاید صد مرتبه یا بیشتر خدمت آقای قاضی آورده بودم و مباحثی را که لازم بود بررسی کرده بودم. تا ایشان گفتند آن کتاب را بیاور، من دستم بیاختیار به طرف کتابی رفت که تا آن وقت در آن کتابخانه ندیده بودم! حتی از آقای قاضی نپرسیدم کدام کتاب؛ همانطور بیاراده دستم به آن کتاب برخورد، آن را آوردم و آقای قاضی فرمودند آن را باز کن. گفتم آقا چه صفحهای را باز کنم؟ فرمودند هر کجایش که باشد. من هم همینطوری کتاب را باز کردم دیدم که به زبان فارسی است و لذا بیشتر تعجب کردم چون طی چند سالی که من در خدمت آقای قاضی بودم، این کتاب را حتی یک مرتبه هم ندیده بودم حتی جلد آن را هم ندیده بودم!
کتاب را که باز کردم دیدم اول صفحه نوشته شده حکایت. گفتم آقا نوشته شده حکایت. فرمود، باشد بخوان...
مضمون آن حکایت این بود:
«یک مملکتی بود که در آن سلطانی حکومت میکرد و به جهت فسق و فجور و معصیتی که از ناحیه خود و خاندانش در آن مملکت رخ داد، به تباهی کشیده شد و فساد در آنجا رایج شد. عالم بزرگوار و مردی روحانی و الهی علیه آن سلطان قیام کرد. سلطان آن عالم دینی را دستگیر و به یکی از ممالک مجاور تبعید کرد. بعد از مدتی مجددا او را به مملکت دیگری که اعتاب مقدسه (قبور ائمه اطهار) در آن بود تبعید کرد. این عالم مدتی در آنجا زندگی کرد تا اینکه اراده خداوند بر این قرار گرفت که به مملکت خود وارد شد و آن سلطان فرار کرد و در خارج از مملکت خود از دنیا رفت و زمام مملکت به دست آن عالم جلیلالقدر افتاد و به تدریج به مدینه فاضلهای تبدیل شد و دیگر فساد تا ظهور حضرت بقیةالله به آن راه نخواهد یافت.»
عرض کردم آقا حکایت تمام شد، حکایت دیگر هم هست فرمود: کفایت میکند کتاب را ببند و بگذار سر جای خودش.
همه ما متعجب شدیم و پیش خود گفتیم که چرا به جای اینکه ایشان یک مطلب عرفانی، فلسفی و علمی را مطرح کنند که حاج آقا روح الله آن را برای حوزه قم به سوغات ببرند، فرمودند حکایتی خوانده شود!
آن دو نفری که
امام را همراهی میکردند وقتی از جلسه بیرون آمدند به
امام عرض کردند: آقای قاضی را چگونه یافتید؟
امام سه بار فرمودند: ایشان را فردی بسیار بزرگ یافتم، بیشتر از آن مقداری که فکر میکردم...
این قضیه مربوط به قبل از جریان پانزده خرداد است که
امام به ایران بازگشتند و به قم آمدند. هر کس از فضلا و طلاب از
امام در مورد آقای قاضی میپرسیدند، ایشان بسیار از او تجلیل مینمود و میفرمود کسانی که در نجف هستند باید از وجود ایشان خیلی استفاده کنند.
بعدها مرحوم آقای قوچانی در جریان مقدمات انقلاب هر حادثهای که پیش میآمد، میفرمود این قضیه هم در آن حکایت بود... بعد مکرر میگفتند که آقای حاج آقا روح الله قطعاً به ایران باز میگردند و زمام امور ایران به دست ایشان خواهد افتاد، لاجرم بقیه چیزها هم تحقق پیدا خواهد کرد و هیچ شکی در این نیست.
لذا پس از پیروزی انقلاب که
امام به قم آمدند، مرحوم قوچانی از اولین کسانی بود که به ایران آمد و با
امام بیعت کرد.
(منبع: پایگاه اطلاعرسانی حوزه)
@kahfolhassan