View in Telegram
‍ #خاطرات_خدمت_افتخاری | فال نیکو خواهرم سوده، برای حافظ‌خوانی در مراسم شب‌چلّگی برادرم مرتضی، تدارک ویژه‌ای دیده بود: پیش‌تر، به تعداد مهمانان مراسم، دیوان حافظ را باز کرده بود و هر بار، شمارۀ غزل پیش چشمش را روی انارک‌های کاغذیِ دست‌ساز خودش نوشته بود. شب مهمانی، هریک از انارک‌های شماره‌دار را به دست یکی از مهمان‌ها داد. هرکس شماره‌اش را می‌خواند و حافظ‌خوان، که خودم باشم، غزل را پیدا می‌کرد و سه‌چهار بیتش را می‌خواند. نوبت به خودم که رسید، این غزل آمد و در همان بیت اول، دلم را برد به لحظه‌های خدمت در حرم امام‌رضا علیه‌السلام. البته با اجازۀ خواجۀ شیراز، «میخانه» را تبدیل می‌کنم به «این خانه»: روزگاری شد که در «این خانه» خدمت می‌کنم در لباس فقر، کار اهل دولت می‌کنم تا کی اندر دام وصل آرم تَذَروی خوش‌خرام در کمینم و انتظار وقت فرصت می‌کنم واعظ ما بوی حق نشنید، بشنو کاین سخن در حضورش نیز می‌گویم، نه غیبت می‌کنم با صبا افتان و خیزان می‌روم تا کوی دوست وز رفیقان ره استمداد همت می‌کنم خاک کویَت زحمت ما برنتابد بیش از این لطف‌ها کردی بُتا، تخفیف زحمت می‌کنم زلف دلبر دام راه و غمزه‌اش تیر بلاست یاد دار ای دل، که چندینت نصیحت می‌کنم دیدۀ بدبین بپوشان ای کریم عیب‌پوش زاین دلیری‌ها که من در کنج خلوت می‌کنم حافظم در مجلسی، دُردی‌کشم در محفلی بنگر این شوخی که چون با خلق، صنعت می‌کنم ۳۰ آذر ۱۳۹۷ 💠 | بفرمایید زیارت | @kaboutarharam
Telegram Center
Telegram Center
Channel