🚩فشردهای از جلسهی بحث و گفتگو، جمعه ۱۴ سپتامبر ۲۰۱۸:
❓رابطهی بین مبارزات در جنبش دادخواهی و مبارزات امروز چیست؟
❓چرا با گذشت ۳۰ سال و علیرغم افشاگریهای وسیع، جمهوری اسلامی از پذیرش این جنایت امتناع کرده و ادامه میدهد؟
❓چگونه میتوان به شرایط رعب و وحشت امروز که مشابه دههی ۶۰ است عکسالعمل مناسبی نشان داد که سکوت و انفعال تکرار نشود؟
❓جمهوری اسلامی کشتارهای دههی ۶۰ را برای تثبیت خود انجام داد، چرا عکسالعمل جمهوری اسلامی و جنایات امروز مشابه دههی ۶۰ است؟ آیا مشابه است؟ دلیل آن ضعف جمهوری اسلامی است یا پیشروی اعتراضات مردم؟
📣 خلاصه مباحث:
🔺 دوستان معتقد بودند که شرایط امروز و دههی ۶۰ شباهتها و تفاوتهای چشمگیری دارد. مبارزات دیماه تأثیر زیادی در رویکرد جمهوری اسلامی داشته است. کشتارهای دههی ۶۰ اگر برای تثبیت حاکمیت بود کشتارهای امروز خصوصاً حملات اخیر در کردستان برای جلوگیری از زوال و سرنگونی است. در دههی ۶۰ حضور فعالین سیاسی متشکل و انقلابی یک خطر بالفعل بود و حاکمیت ارتجاعی تازه به قدرت رسیده نیاز به کشتار نیرویهای انقلابی و آلترناتیو داشت؛ اما بازوی سرکوب دولتی در تمام این سالها در جامعه عمل کرده است و امروز حمله به احزاب کُرد فقط نشانهای از دور جدید و متفاوتی از سرکوب است. کشتار، شکنجه، زندان و در کل خشونت سازمانیافته بخشی از کارکرد درونی هر دولت طبقاتی است و جمهوری اسلامی هم هرگز از آن مستثنا نبوده است...
🔺 در دههی ۶۰ یک زورآزمایی طبقاتی در جامعه جریان داشت و نیروهای آلترناتیو باقیمانده از ۵۷ صفبندی طبقاتی روشنی را نمایندهگی میکردند؛ اما امروز شاهد این صفکشی طبقاتی در جامعه نیستیم. جمهوری اسلامی در آن زمان یک دولت نوپای طبقاتی بود که جنگ،
قتل
عام، ترور و لابیگری ... را برای تثبیت خود به جان میخرید اما امروز یک دولت طبقاتی جاافتاده است که با کشتارها پیام خاصی روبهداخل و خارج مخابره میکند. در دههی ۶۰ انتاگونیسم طبقاتی خونین و روشن بود اما امروز این انتاگونیسم به آن شکل نمایندهگی نمیشود و مردم نمایندهگان طبقاتی خود را ندارند. دولت جمهوری اسلامی بهعنوان یک دولت تئوکراتیک از درون یک شرایط انقلابی بیرون آمد و با وجود ارعاب و سرکوبِ آشکار به درجاتی مشروعیت مردمی خود را از آن شرایط گرفت اما امروز مشروعیت مردمی جمهوری اسلامی به پایینترین سطح رسیده چه به لحاظ ایدئولوژیک و چه به لحاظ اقتصادی و سیاسی...
🔺 بر این موضوع نیز تأکید شد که چگونه باید شعار «نه میبخشیم و نه فراموش میکنیم!» را همهگیر و تقویت کرد تا جنایات جمهوری اسلامی مجدداً در سکوت تکرار و تشدید نشود. تجربهی تاریخی نشان میدهد پذیرش، اثبات و دادخواهی این نوع جنایات و
قتل
عامها عمدتاً پیش از سرنگونی رژیمی که مرتکب آن شده است ممکن نیست ... جمهوری اسلامی و بخشی از نیروهای سیاسی اصلاحطلب خارج حکومتی و متعاقباً امپریالیستها و رسانههایشان عمدتاً در سه مرحلهی تاریخی انکار، توجیه، استحاله و مصادره به مطلوب کردن به جنایات دههی ۶۰ برخورد کردهاند؛ و امروز همین رویهی استحاله را در پیش دارند و جانباختگان دههی ۶۰ را از محتوای مبارزاتی و انتاگونیسم طبقاتی خالی کرده و آنها را قربانیانی معرفی میکنند که صرفاً «حقوقشان» تضییع شده است. درحالیکه موضوع جنبش دادخواهی اگرچه یک بعد حقوقی هم دارد اما بیشتر از آن ابعاد سیاسی دارد؛ بنابراین جنبش دادخواهی رابطهی تنگاتنگی با جنبش سرنگونی دارد.
🔺 دوست دیگری معتقد بود این گفتمان حقوق بشری میخواهد مسئلهی حقوقی را به شکل گفتمان یونیورسال طرح کند. اگر مسئله صرفاً حقوق قربانی باشد تمام اعدامیان آن سالها قربانی بودند (حتی بهاییان، تنفروشان و ...) اما این افراد مبارز بودند و آگاه بودند که نتیجهی انتخاب و مبارزاتشان چه خواهد بود. سوال: آن گفتمان که چپ در این مورد دارد چیست؟! هدف جمهوری اسلامی صرفاً کشتن این افراد نبود که ما میزان خشونت بهکاررفته را اندازهگیری کنیم. مسئله این بود که جنبشی که ۵۷ را به وجود آورد باید از ریشه از بین میرفت و خشونت جمهوری اسلامی برای از بین بردن بخشی از پایهگذاران انقلاب ۵۷ بود، به همین دلیل این موضوع به همهی جامعهی ایران مربوط میشود.
🔺 ... در مورد بخشیدن هم تا زمانی که حقی مبنی بر انتقام وجود نداشته باشد چیزی به اسم بخشیدن معنا ندارد؛ بخشش همیشه از بالا به پایین اعمال میشود نه از پایین به بالا. اگر قرار باشد عاملین جنایت بخشیده شوند باید امکان انتقامی وجود داشته باشد تا عمل بخشیدن معنا پیدا کند در غیر این صورت «بخشیدن» یک مسئلهی انتزاعی خواهد بود.
https://t.me/kaarzaar/436@eightmars@kaarzaar