این ویدیو همسن و سال من است. یک سال و نیم پس از این اجرا #هایده درگذشت و این اجرای غریب از اجراهای متأخر هایده است. که هر بار آن را میبینم چیزی را حس میکنم که نمیتوانم بیان کنم. به قول بزرگان کلام عرب «یُدرک و لا یوصف» است؛ یعنی درک میشود اما قابل توصیف نیست. چیزی در این صدا، در این ترانه، در این اجرا و در این کاراکترِ هنری هایده است که مرا رها نمیکند: به گمانم این «چیز» ریسمان غم است، اما نه غمهای مکررِ روزمره که دلپذیر نیست، بلکه غمی که هزار ساله است و فریاد هزار ساله دارد، آن سان که #سایه گفت:
چون مِه که ز دشتِ لاله برمیخیزد از کشتهٔ شهر ناله برمیخیزد
فردا که به رستخیز در نی بدمند فریادِ هزار ساله برمیخیزد
و این صدای هایده برای من همان فریادِ هزار ساله است. فریاد هزار سالهای که غمهای اصیل و رنجهای انسان را نظاره کرده و آرزوهای بشر را در خاک کرده است. همان که نزدیک به هزار سال پیش #قاضی_فخرالدین_دهراجی سرود:
گر بمانیم زنده بردوزیم جامهای کز فراق چاک شده
ور نمانیم عذرِ ما بپذیر ای بسا آرزو که خاک شده
و هایده یکی از آرزوهای ما بود که خاک شد. خاک بر او خوش باد.