این غزل را برای
#حسن_روحانی نوشته بودم، در آخرین روزهای رییسجمهوریاش، برای او که به ناگزیر و به امتحان به او امید بستیم و او به حیلتِ غریبی همهٔ آن امیدهای پاک را به باد داد. و اکنون وقت نگاه کردنِ ماست:
به باد دادهای امیدِ بیشماران را
خدای بر تو نبخشد یک از هزاران را
صدای نو شدنِ باغ در گلو خشکید
چنین که تیشه زدی ریشهٔ چناران را
پیادگان مگر از تو چه خواستند؟ بگو
که تن زدی و گُزین کردهای سواران را
خزان شکفت و زمستان ز شامگاهان گفت
همان دمی که بُریدی سرِ بهاران را
به خلوتِ خودت ای بر سپاهِ خلق زده
چه میکنی دلِ غمگینِ داغداران را؟
گذشت نوبتت ای دستِ عهد بشکسته
خدا شنید دعاهای سوگواران را
به روزِ حشر در آن جلوهگاه میبینم
شبِ درازِ تو و خیلِ همقطاران را
#جویا_معروفی@jooyamaroofi1