چند سال پیش در یادداشتی از
#جویا_جهانبخش در مورد اینکه "برخی چگونه «بزرگانِ» عصر خود میشوند؟" خوانده بودم که گویا شیخ عبدالفتاح ابوغُدّه حنفی گفته است: «کَبَّرَنی مَوتُ الأَکابِر». یعنی مرگِ بزرگان، ما را بزرگ کرده است!
یکی از دلایلی که جریانِ فرهنگی و به ویژه ادبیِ ما سرشار از ادعاهای استادانِ کمسواد و کمفضل و کمذوق شده است، همین است. بزرگان یا گوشه گرفتند یا مجبور به گوشهگیری شدند و یا رحلت کردند و مرگِ بزرگان یا خالی شدنِ جهان از آن بزرگان، کوچکها را بزرگ کرد و کوتاهقامتان را بلند جلوه داد.
و دریغا که پهلوانِ دیگری از اندکپهلوانانِ شعرِ معاصر درگذشت. استاد
#اسماعیل_خویی که از مفاخر شعرِ معاصر بود، در غربتِ بیدرکجای لندن درگذشت و جریانِ فرهنگی را هم از فراقِ او و هم از غمِ غربتش - حتی در مرگ - سوگوار کرد.
اسماعیل خویی در هر قالبی که طبعآزمایی کرد، موفق بود و از پیشاهنگان بود. قصایدِ او از زمرهٔ محکمترین و همزمان لطیفترین قصایدِ روزگار معاصر است و لطف را به سختگی و پختگی افزوده است. غزلهای خوب و رباعیهای درخشانی از او برای تاریخ ادبیات ما یادگار مانده است. نیماییهای او نیز از نمونههای موفقِ پسا اخوان است که او از رهروانِ چالاکِ استادش
#اخوان_ثالث است. در یک رباعی درخشان گفته بود:
گفت آزادی... بگفتمش میرِ من است
گفتا شادی... گفتم اکسیرِ من است
گفت آینده ... گفتم آنک پسرم
گفتا که
#امید ... گفتم او پیرِ من است
و این امید چه به معنای تخلص اخوان ثالث و چه به معنایِ لغویِ امید، تا آخرین لحظات عمرش پیرِ اسماعیل خویی بود و او با آن همه رنجِ ناسزواری که بر او رفت، امید را هیچگاه زمین نگذاشت. در قالبِ سپید هم باید آنان که تخصصی دارند سخن بگویند. به گمانم از چنان یَلی بعید است که از آن آزمون هم سربلند بیرون نیامده باشد.
مرگِ اسماعیل خویی به ما میگوید که با مرگِ یک شاعر بزرگ، جهانِ شعر چقدر خالی میشود. شعرِ او را سانسور کردند، اجازهٔ چاپِ کتابِ او را ندادند، در غربتِ لندن زندگی کرد و در همان غربت درگذشت، اما شعرِ او را اهالی فضل میخوانند و میدانند. خودش گفته بود:
ماهی ز گزندِ آب کِی میترسد؟
از گم شدن آفتاب کِی میترسد؟
گو نگذارند شعرِ من چاپ شود
از کهنه شدن، شراب کِی میترسد؟
بله استاد خویی!
شرابِ شعرِ تو از کهنهتر شدن کِی میترسد؟
تو را با ذوق و هنرت همیشه به یاد میآورم و برای تو، در هرجا و هر عالمی که هستی، آرامش و فضل و شادمانی آرزو میکنم. کاش در آن جهانی که هستی، امید در آغوشِ تو باشد، هم این امید و هم آن امید!
#جویا_معروفی@jooyamaroofi1