رنگت روخدااااایی‌ کن

#هادی
Channel
Logo of the Telegram channel رنگت روخدااااایی‌ کن
@jomalate10rishteriPromote
11.22K
subscribers
34K
photos
10.2K
videos
2.98K
links
کانالی برا رسیدن به اندیشه برتر @seyyedz ادمین
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌹 #جانم_امام_هادی_ع

امشب ای دل
مرا شب شادی است
در کف ما
برات آزادی است

باب رحمت
ز هر طرف شد باز
شب میلاد
#حضرت_هادی_ع است

🌹
#ولادت_باسعادت_امام
🌹
#هادی_علیه_السلام_مبارک
♡••♡••♡••♡••♡
@jomalate10rishteri
#رنگت‌روخداااایےکن☝️
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌹 #جانم_امام_هادی_ع

امشب ای دل
مرا شب شادی است
در کف ما
برات آزادی است

باب رحمت
ز هر طرف شد باز
شب میلاد
#حضرت_هادی_ع است

🌹
#ولادت_باسعادت_امام
🌹
#هادی_علیه_السلام_مبارک
♡••♡••♡••♡••♡
@jomalate10rishteri
#رنگت‌روخداااایےکن☝️
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌹 #جانم_امام_هادی_ع

امشب ای دل
مرا شب شادی است
در کف ما
برات آزادی است

باب رحمت
ز هر طرف شد باز
شب میلاد
#حضرت_هادی_ع است

🌹
#ولادت_باسعادت_امام
🌹
#هادی_علیه_السلام_مبارک
♡••♡••♡••♡••♡
@jomalate10rishteri
#رنگت‌روخداااایےکن☝️
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🖤🥀🖤
#داستان_های_شنیدنی
#توجه 👈#حکمت‌خداوند

🕯 روایت خواندنی
از
#زندگانی امام دهم
علیه‌السلام
#هادی_اگر_تویی_که
#کسی_گم_نمی_شود

💠 صدایش می‌لرزید.
سخت ترسیده بود.
#هراسان به چهرۀ امام نگاه کرد
و
گفت: «خانه و زندگی‌ام را
به شما می‌سپارم».

🦋
#امام آرام نگاهش کرد:
«یونس! چه خبر شده؟»

یونس درمانده گفت:
«وزیر خلیفه ؛
#نگین گران‌بهایی را به من
داده بود برای حکّاکی.
داشتم کار می‌کردم
که ناغافل شکست
و نصف شد. باید فرار کنم».

💍 امام علی‌بن‌محمد
گفت:
«آرام باش. برگرد خانه‌ات.
ان‌شاءالله درست می‌شود».

#یونس می‌دانست
علم آسمان‌ها و زمین
پیش امام است.
دلش هنوز نگران بود،
اما «چشم» گفت
و
برگشت به خانه.

فردا وزیر او را
خواست:
«میان همسرانم
دعوا شده!
برو آن‌
#نگینی را که به تو
سپرده بودم، نصف کن
و با آن، دو
#انگشتر بساز؛
مثل هم.
پ هم دوبرابر!»

#
شهادت_امام_هادی_
#علیه_السلام_تسلیت
°❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀°🌺
📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی
📝 #نسل_سوختــه
#قسمت_بیست_و_نهم
((هادی های خدا))

🌹خداوند میفرمایند:”بنده من، تو یه قدم به سمت من بیا، من ده قدم به سمت تو میام”
اما طرف تادوتاکار #خیر می کنه و دو قدم حرکت می کنه، میگه کو خدا؟ چرا من نمی بینمش؟
🍃فاصله توتاخدا، فاصله یه ذره کوچیک و ناچیز از این جا تا آخرکهکشان راه شیریه. #پیامبر خدا، که #شب_معراج، اون همه بالا رفت، تا جایی که جبرئیل هم دیگه نتونست بالا بیاد، هم فقط تا حدود و جایی رفت.
🌹حالابعضی هاتادوقدم میرن طلبکار هم میشن. یکی نیست بگه برادر من، خواهر من، چند تا قدم مورچه ای برداشتی؟ تازه اگر درست باشه و یه جاهایی نلرزیده باشی. فکر کردی چقدر جلو رفتی که معرفتت به حدی برسه که…
🍃تازه چقدر به خاطرخدا#زندگی کردی؟ چند لحظه و ثانیه زندگیت در روز به خاطر خدا بوده؟ ازمالت گذشتی؟از آبروت گذشتی؟ از جانت گذشتی؟

🌹آسمان بار #امانت نتوانست کشید
#قرعه ی فال به نام من دیوانه زدند

🍃اما با همه اون اوصاف عشق ، این راه چند میلیون سال نوری رو، یک شبه هم می تونه بره. اما این#عشق ، دردداره، سوختن داره، ماجرای شمع و پروانه است.
🌹لیلی و مجنونه. اگر مرد راهی و به جایی رسیدی که جرات این وادی رو داری، بایست بگو:
❤️خدایا ، خودم و خودت.
و الا باید توی همین حرکت مورچه ای بری جلو.این فرق آدم هاست که یکی یک شبه ره صد ساله رو میره ، یکی توی دایره محدود خودش ،دور خودش می چرخه.
🌹واکمن به دست ، محو صحبت های سخنران شده بودم و اون ها رو ضبط می کردم. نماز رو که خوندن، تا فاصله بین #دعای_کمیل رو رفت بالای منبر.
خیلی از خودم خجالت کشیدم. هنوز هیچ کار نکرده از خدا چه طلبکار بودم. سرم رو انداختم پایین، و توی راه برگشت تمام مدت این حرف ها توی سرم تکرار می شد.
🍃اون شب، توی رختخواب، داشتم به این حرف ها فکر می کردم که یهو
چیزی درون من جرقه زد و مثل فنر از جا پریدم.
🌹– مهران، حواست بود سخنرانی امشب، ماجرای تو و خدا بود. حواست بودبرعکس بقیه پنجشنبه شب ها، بابا گفت دیرمیاد و مامان هم خیلی راحت اجازه دادتنها بری دعای کمیل.
همه چیز و همه اتفاقات درسته،
خدا تو رو برد تا جواب سوالات رو بده.
و اونجا و اولین باری بود که با مفهوم #هادی ها آشنا شدم.
🍃اسم شون رو گذاشتم #هادیهای_خدا نزدیک ترین فردی که در اون لحظه می تونه واسطه تو با خدا باشه.
#واسطه_فیض و من چقدر کور بودم. اونقدر کور که هرگز متوجه نشده بودم.
دوباره درازکشیدم درحالی که اشک چشمم بند نمی اومد. همیشه نگران بودم. نگران غلط رفتن ، نگران خارج شدن از خط ، شاگرد بی استاد بودم.
🌹اما اون شب ، خدا دستم رو گرفت و برد و بهم نشون داد
. خودش رو
راهش رو
طریقش رو
🍃و تشویق اینکه تا اینجا رو درست اومدی. … اونقدر رفته بودم که هادی ها رو ببینم و درک کنم. با اون قدم های مورچه ای، تلاش بی وقفه ۴ ساله من
ادامه دارد......

@jomalate10rishteri
@shamimerezvan
https://t.me/joinchat/Ao2d4D9XxVj556WCy2pNkw
حجاب فاطمی ورود آقا
°❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀°