رنگت روخدااااایی‌ کن

#داستانک‌شب
Channel
Logo of the Telegram channel رنگت روخدااااایی‌ کن
@jomalate10rishteriPromote
11.22K
subscribers
34K
photos
10.3K
videos
2.98K
links
کانالی برا رسیدن به اندیشه برتر @seyyedz ادمین
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
   ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌
💫
#داستانک‌شب

#پندانه
‎‌
مطالب خوب با ما ، نشرش با شما



♡••♡••♡••♡••♡
@jomalate10rishteri
#رنگت‌روخداااایےکن☝️
#داستانک‌شب

💎 🦌گوزنی بر لب آب چشمه‌ای رفت
تا آب بنوشد.
عکس خود را در اب دید،
پاهایش در نظرش باریک
و اندکی کوتاه جلوه کرد. غمگین شد.
اما شاخ های بلند و قشنگش را که دید
شادمان و مغرور شد.
در همین حین چند شکارچی
قصد او کردند.

گوزن به سوی مرغزار گریخت
و چون چالاک می‌دوید
صیادان به او نرسیدند اما وقتی
به جنگل رسید، شاخ هایش
به شاخه درخت گیر کرد و نمی‌توانست
به تندی بگریزد.
صیادان که همچنان به دنبالش بودند
سر رسیدند و او را گرفتند.

گوزن چون گرفتار شد با خود گفت:
دریغ پاهایم که ازآنها ناخشنود بودم
نجاتم دادند،
اما شاخ هایم که به زیبایی آن‌ها
می‌بالیدم گرفتارم کردند.

چه بسا گاهی از چیزهایی که
از آنها ناشکر و گله‌مندیم
پله‌ی صعودمان باشد
و چیزهایی که در رابطه با آنها مغروریم
مایه‌ی سقوطمان باشد.

الّلهُـمَّ‌عَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَـــ‌الْفَـــرَج
↙️↙️↙️

♡••♡••♡••♡••♡
@jomalate10rishteri
#رنگت‌روخداااایےکن☝️
#داستانک‌شب

💎 🦌گوزنی بر لب آب چشمه‌ای رفت
تا آب بنوشد.
عکس خود را در اب دید،
پاهایش در نظرش باریک
و اندکی کوتاه جلوه کرد. غمگین شد.
اما شاخ های بلند و قشنگش را که دید
شادمان و مغرور شد.
در همین حین چند شکارچی
قصد او کردند.

گوزن به سوی مرغزار گریخت
و چون چالاک می‌دوید
صیادان به او نرسیدند اما وقتی
به جنگل رسید، شاخ هایش
به شاخه درخت گیر کرد و نمی‌توانست
به تندی بگریزد.
صیادان که همچنان به دنبالش بودند
سر رسیدند و او را گرفتند.

گوزن چون گرفتار شد با خود گفت:
دریغ پاهایم که ازآنها ناخشنود بودم
نجاتم دادند،
اما شاخ هایم که به زیبایی آن‌ها
می‌بالیدم گرفتارم کردند.

چه بسا گاهی از چیزهایی که
از آنها ناشکر و گله‌مندیم
پله‌ی صعودمان باشد
و چیزهایی که در رابطه با آنها مغروریم
مایه‌ی سقوطمان باشد.

الّلهُـمَّ‌عَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَـــ‌الْفَـــرَج
↙️↙️↙️

♡••♡••♡••♡••♡
@jomalate10rishteri
#رنگت‌روخداااایےکن☝️
#داستانک‌شب

💎 🦌گوزنی بر لب آب چشمه‌ای رفت
تا آب بنوشد.
عکس خود را در اب دید،
پاهایش در نظرش باریک
و اندکی کوتاه جلوه کرد. غمگین شد.
اما شاخ های بلند و قشنگش را که دید
شادمان و مغرور شد.
در همین حین چند شکارچی
قصد او کردند.

گوزن به سوی مرغزار گریخت
و چون چالاک می‌دوید
صیادان به او نرسیدند اما وقتی
به جنگل رسید، شاخ هایش
به شاخه درخت گیر کرد و نمی‌توانست
به تندی بگریزد.
صیادان که همچنان به دنبالش بودند
سر رسیدند و او را گرفتند.

گوزن چون گرفتار شد با خود گفت:
دریغ پاهایم که ازآنها ناخشنود بودم
نجاتم دادند،
اما شاخ هایم که به زیبایی آن‌ها
می‌بالیدم گرفتارم کردند.

چه بسا گاهی از چیزهایی که
از آنها ناشکر و گله‌مندیم
پله‌ی صعودمان باشد
و چیزهایی که در رابطه با آنها مغروریم
مایه‌ی سقوطمان باشد.

#الّلهُـمَّ‌عَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَـــ‌الْفَـــرَج
↙️↙️↙️

@jomalate10rishteri
#رنگت‌روخدایی‌کن 👆
#داستانک‌شب

💎 در زمان یکی از شاهان، شایعه شد که شاه مرده.
شاه به عواملش دستور پیگیری داد که کسی که شایعه را درست کرده پیدا کنند.

پس از جستجو، به عامل شایعه پراکنی که یک پیرزن بود رسیدند.، و نزد پادشاه بردند.
پادشاه به پیرزن گفت، چرا شایعه مرگ من را درست کردی، در حالی که من زنده ام.

پیرزن گفت من از اوضاع مملکت به این نتیجه رسیدم که شما دارفانی را وداع گفته اید.
چون هرکسی هرکاری که بخواهد انجام میدهد، قاضی رشوه میگیرد و داروغه از همه باج خواهی میکند و به همه زور میگوید، کاسبها هم کم فروشی و گران فروشی میکنند،
هیچ دادخواهی هم پیدا نميشود،
هیچکس بفکر مردم نیست و مردم به حال خود رها شده اند، لاجرم فکر کردم شما در قید حیات نیستی!

#الّلهُـمَّ‌عَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَـــ‌الْفَـــرَج

#کانال‌↙️↙️↙️
@jomalate10rishteri
#رنگت‌روخدایی‌کن 👆