رنگت روخدااااایی‌ کن

#بیت_الماله
Channel
Logo of the Telegram channel رنگت روخدااااایی‌ کن
@jomalate10rishteriPromote
11.22K
subscribers
34K
photos
10.2K
videos
2.98K
links
کانالی برا رسیدن به اندیشه برتر @seyyedz ادمین
°❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀°🌺
📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی
📝 #نسل_سوختــه
#قسمت_هفدهم
(( چشم ها را باید بست))

🌹تا چشمم به آقای غیور افتاد بی مقدمه گفتم
– آقا اجازه چرا به ما ۲۰ دادید؟ ما که گفتیم تقلب کردیم آقا به خدا حق الناسه ما غلط کردیم تو رو خدا درستش کنید.
خنده اش گرفت!
🍃– علیک سلام صبح شنبه شما هم بخیر
سرم رو انداختم پایین
– ببخشید آقا ..سلام .. صبح تون بخیر
از جاش بلند شد رفت سمت کمد دفاتر
🌹– روز اول گفتم هر کی فعالیت کلاسیش رو کامل انجام بده و مستمرش رو ۲۰ بشه دو نمره به نمره اون ثلثش اضافه می کنم
حس آرامش عمیقی وجودم رو پر کرد التهاب این ۲ روز تموم شده بود با خوشحالی گفتم
🍃– آقا یعنی ۲۰ نمره خودمون بود؟
دفتر نمرات رو باز کرد داد دستم
– میری سر کلاس، این رو هم با خودت ببر توی راه هم می تونی نمره مستمرت رو ببینی
دلم می خواست ببینمش اما دفتر رو بستم
🌹– نمره بقیه هم توشه چشممون می افته ممنون آقا که بهمون ۲۰ دادید
از خوشحالی پله ها رو ۲ تا یکی تا کلاس دویدم پشت در کلاس که رسیدم یهو حواسم جمع شد
🍃– خوب اگه الان من با این برم تو بچه ها مثل مور و ملخ می ریزنن سرش ببینن توش چیه؟ اون وقت نمره همدیگه رو هم می بینن
📖دفتر رو کردم زیر کاپشنم و همون جا پشت در ایستادم تا معلم مون اومد .

ادامه دارد......

°❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀°🌺
📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی
📝 #نسل_سوختــه
#قسمت_ هجدهم ((عزت از آن خداست ))

🌹دفتر رو در آوردم و دادم دستش
– آقا امانت تون صحیح و سالم
خنده اش گرفت
زنگ تفریح، از بلندگوی دفتر اسمم رو صدا زدن
🍃– مهران فضلی پایه چهارم الف سریع بیاد دفتر
🌹با عجله پله ها رو دو تا یکی دو طبقه رو دویدم پایین رفتم دفتر مدیر باهام کار داشت
🍃– ببین فضلی از هر پایه، ۳ کلاس پونصد و خورده ای دانش آموز اینجاست یه ریز هم کار کپی و پرینت و غیره است .

🌹و کادر هم سرشون خیلی شلوغه تمام کپی های مدرسه و پرینت ها اونجاست از هر کپی ساده ای تا سوالات امتحانی همه پایه ها از امروز تو مسئول اتاق کپی هستی ،کلید رو گذاشت روی میز!
🍃– هر روز قبل رفتن بیا تحویل خودم یا یکی از ناظم ها بده مواظب باش برگه هم اسراف نشه #بیت_الماله

🌹از دفتر اومدم بیرون مات و مبهوت به کلید نگاه می کردم… باورم نمی شد تا این حد بهم اعتماد کرده باشن
همین طور که به کلید نگاه می کردم یاد اون روز افتادم … اون روز که به خاطر خدا برای تاوان و جبران اشتباهم برگشتم دفتر

🍃و خدا نگذاشت … راحت اشتباهم رو جبران کنم … در کنار تاوان گناهم … یه امتحان خیلی سخت هم ازم گرفت … و اون چند روز …

🌹بار هر دوش رو به دوش کشیدم … اشک توی چشم هام جمع شده بود … ان الله … تعز من تشاء … و تذل من تشاء …

ادامه دارد......
@jomalate10rishteri
@shamimerezvan
https://t.me/joinchat/Ao2d4D9XxVj556WCy2pNkw
حجاب فاطمی ورود آقا
°❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀°