رنگت روخدااااایی‌ کن

#با_کاروان
Channel
Logo of the Telegram channel رنگت روخدااااایی‌ کن
@jomalate10rishteriPromote
11.22K
subscribers
34K
photos
10.2K
videos
2.98K
links
کانالی برا رسیدن به اندیشه برتر @seyyedz ادمین
🍃️🍃____

#با_کاروان_اسرا

آیا مردم شام و اهل ذمّه در بازار شام به تماشای
#اسیران کربلا آمده و بر روی آنان آب #دهان می‌انداختند! آیا این ماجرا مستند است؟

در کتاب التعازى و العزاء، از نوشته‌هاى ابو محمّد عبد الله بن محمّد بللورى: حسین(ع)، به هنگام شهادت، درخواستِ آب کرد؛ امّا از او دریغ داشتند و او، تشنه شهید شد و نزد خدا وارد شد تا از نوشیدنى بهشت، سیرابش گردانْد.

او را سر بُریدند و
#خانواده‌اش را به اسارت بردند، در حالى‌که سرهایشان باز بود و با مَرکب‌هاى بدون جهاز و پالان، حرکتشان دادند، تا وارد دمشق شدند، این در حالى بود که سرِ حسین(ع)، در میانشان بر بالاى نیزه بود. هرگاه یکى از آنان با دیدن سر می‌گریست، نگهبانان، او را با تازیانه می‌زدند.

اهل ذمّه، در بازار دمشق براى تماشاى آنان، صف کشیده بودند و به صورتشان، آب
#دهان می‌انداختند تا این‌که بر درِ کاخ یزید، متوقّف شدند.

#یزید، دستور داد تا سر حسین(ع) را بر در بیاویزند، در حالى‌که خانواده امام(ع) در اطرافش بودند. همچنین، نگهبانانى را بر آن گماشت و دستور داد که هرگاه یکى از آنان گریست، او را بزنید.

آنان، همچنان ماندند، و سر حسین(ع) در میان آنها به مدّت نُه ساعت، در روز آویزان بود. امّ کلثوم، سرش را بلند کرد و سرِ حسین(ع) را دید و گریست و گفت: "اى پدر بزرگ (منظورش پیامبر خدا(ص) بود)! این، سرِ حبیب تو حسین است که آویزان شده است".

سپس گریست. یکى از نگهبانان، دستش را بالا برد و به صورت امّ کلثوم زد که به تمامى صورت او آسیب زد. در دَم، دست نگهبان، از کار افتاد.

درباره درستی یا نادرستی این نقل باید گفت؛ به هر حال؛ این یکی از نقل‌های کهن درباره عاشورا است که مطلب دور از ذهن و غریبی دیده نمی‌شود؛ از این‌رو می‌توان این نقل را پذیرفت.
📚 بستان الواعظین ، ص 263 – 264
💚 اَللّٰهُــمَّ صَلِّ عَلی ٰمُحَمَّدٍ وَّ آلِ محمد وَعَجِّلْ فَرَجَهُم

♡••♡••♡••♡••♡
@jomalate10rishteri
#رنگت‌روخداااایےکن☝️
◾️▪️ #با_کاروان | منزل دوم | ورود به کربلا


◾️برای رسیدن کاروانی که به وقت آمدنش یک جهان به احترامش دست به سینه می ایستند


🏴ابراهیم , به چند میفروشی این بیابان کربلا را ؟!
ابراهیم خیره در چشمان حسین ع مانده است :
هدیه بنی اسد باشد به پسر رسول خدا , این زمین لم یزرع به چه کار اید مولانا ؟!

ساعاتی میشود که
کاروان امام در این بیابان فرود آمده و اکنون امام در پی خریدن سرزمینی است که در آن جز بلا نمیروید .

▪️جفا میکنی بن عمیر , دور نیست که خدا برکت ببارد بر این خاک ...
ابراهیم پانصد دینار را بهای سرزمین کربلا میگوید ....

🏴امام قلم در دست میخواند و مینویسد :"من حسین ابن علی این سرزمین ب مرکز کربلا را از ابراهیم بن عمیر به هزار دینار خریدم , به آن شرط که چون واقعه در گرفت اجساد ما رها نماند و بنی اسد به فکر تجهیز براید سپس محل قبور ما برای عزاداران اشکار کنند و تا سه روز میزبانشان باشند و به کاسه ای اب و لختی خرما گرد خستگی از ایشان بروبند "
▪️امام رقعه را میپیچد و در دستان ابراهیم میگذارد : این سرزمین از آن هر که عزادار ما باشد و بر مصیبت ما اشک بریزد .
▪️این سرزمین از آن ماست , همین است که چون خانه در آن نماز به تمام میخوانیم و آن را از همه جا بیشتر دوست میداریم چرا که هیچ نقطه ای خانه آدم نمیشود .... خانه ای که اماممان برای ما خریده است .

▪️امام ایستاده است به تماشای خیمه...
هر یک از
کاروان در پی کاری رفته اند

▪️علی اکبر ع عمود خیمه را برپا میکند
و قاسم ع از گوشه و کنار برای خودش زره پیدا میکند
اسلم کودکان را به نقطه ای جمع کرده و برایشان قصه میگوید
و عباس ع مشک ها را برای سیراب کردن به همراه میبرد ...
جون و زهیر و وهب نیز شمشیرهای جنگ را گرد میگیرند ....

🏴و این شروع ماجرایی است که هزار و چهارصد سال است از پرده چشم ها کنار نمیرود ...

▪️یابن الحسن , میدانیم میان یکی از همین هیات هایی که سیاه پوش جد شما شده دور از چشم های ما اشک میریزید

▪️همین است که زیر لب عزیز "علی ان اری الخلق و لا تری" را زمزمه میکنیم ....
پدرها تاب دیدن اشک های فرزندشان را ندارند و ما ناخلف ترین فرزند شما ....
به حرمت همین محرمی که آمده
بیا و بر سرمان دست بکش
مریض گناه شده ایم .... شفا میخواهیم !

♡••♡••♡••♡••♡
@jomalate10rishteri
#رنگت‌روخداااایےکن☝️
🍃️🍃____

#با_کاروان_اسرا

آیا مردم شام و اهل ذمّه در بازار شام به تماشای
#اسیران کربلا آمده و بر روی آنان آب #دهان می‌انداختند! آیا این ماجرا مستند است؟

در کتاب التعازى و العزاء، از نوشته‌هاى ابو محمّد عبد الله بن محمّد بللورى: حسین(ع)، به هنگام شهادت، درخواستِ آب کرد؛ امّا از او دریغ داشتند و او، تشنه شهید شد و نزد خدا وارد شد تا از نوشیدنى بهشت، سیرابش گردانْد.

او را سر بُریدند و
#خانواده‌اش را به اسارت بردند، در حالى‌که سرهایشان باز بود و با مَرکب‌هاى بدون جهاز و پالان، حرکتشان دادند، تا وارد دمشق شدند، این در حالى بود که سرِ حسین(ع)، در میانشان بر بالاى نیزه بود. هرگاه یکى از آنان با دیدن سر می‌گریست، نگهبانان، او را با تازیانه می‌زدند.

اهل ذمّه، در بازار دمشق براى تماشاى آنان، صف کشیده بودند و به صورتشان، آب
#دهان می‌انداختند تا این‌که بر درِ کاخ یزید، متوقّف شدند.

#یزید، دستور داد تا سر حسین(ع) را بر در بیاویزند، در حالى‌که خانواده امام(ع) در اطرافش بودند. همچنین، نگهبانانى را بر آن گماشت و دستور داد که هرگاه یکى از آنان گریست، او را بزنید.

آنان، همچنان ماندند، و سر حسین(ع) در میان آنها به مدّت نُه ساعت، در روز آویزان بود. امّ کلثوم، سرش را بلند کرد و سرِ حسین(ع) را دید و گریست و گفت: "اى پدر بزرگ (منظورش پیامبر خدا(ص) بود)! این، سرِ حبیب تو حسین است که آویزان شده است".

سپس گریست. یکى از نگهبانان، دستش را بالا برد و به صورت امّ کلثوم زد که به تمامى صورت او آسیب زد. در دَم، دست نگهبان، از کار افتاد.

درباره درستی یا نادرستی این نقل باید گفت؛ به هر حال؛ این یکی از نقل‌های کهن درباره عاشورا است که مطلب دور از ذهن و غریبی دیده نمی‌شود؛ از این‌رو می‌توان این نقل را پذیرفت.
📚 بستان الواعظین ، ص 263 – 264
💚 اَللّٰهُــمَّ صَلِّ عَلی ٰمُحَمَّدٍ وَّ آلِ محمد وَعَجِّلْ فَرَجَهُم

♡••♡••♡••♡••♡
@jomalate10rishteri
#رنگت‌روخداااایےکن☝️
◾️▪️ #با_کاروان | منزل دوم | ورود به کربلا


◾️برای رسیدن کاروانی که به وقت آمدنش یک جهان به احترامش دست به سینه می ایستند


🏴ابراهیم , به چند میفروشی این بیابان کربلا را ؟!
ابراهیم خیره در چشمان حسین ع مانده است :
هدیه بنی اسد باشد به پسر رسول خدا , این زمین لم یزرع به چه کار اید مولانا ؟!

ساعاتی میشود که
کاروان امام در این بیابان فرود آمده و اکنون امام در پی خریدن سرزمینی است که در آن جز بلا نمیروید .

▪️جفا میکنی بن عمیر , دور نیست که خدا برکت ببارد بر این خاک ...
ابراهیم پانصد دینار را بهای سرزمین کربلا میگوید ....

🏴امام قلم در دست میخواند و مینویسد :"من حسین ابن علی این سرزمین ب مرکز کربلا را از ابراهیم بن عمیر به هزار دینار خریدم , به آن شرط که چون واقعه در گرفت اجساد ما رها نماند و بنی اسد به فکر تجهیز براید سپس محل قبور ما برای عزاداران اشکار کنند و تا سه روز میزبانشان باشند و به کاسه ای اب و لختی خرما گرد خستگی از ایشان بروبند "
▪️امام رقعه را میپیچد و در دستان ابراهیم میگذارد : این سرزمین از آن هر که عزادار ما باشد و بر مصیبت ما اشک بریزد .
▪️این سرزمین از آن ماست , همین است که چون خانه در آن نماز به تمام میخوانیم و آن را از همه جا بیشتر دوست میداریم چرا که هیچ نقطه ای خانه آدم نمیشود .... خانه ای که اماممان برای ما خریده است .

▪️امام ایستاده است به تماشای خیمه...
هر یک از
کاروان در پی کاری رفته اند

▪️علی اکبر ع عمود خیمه را برپا میکند
و قاسم ع از گوشه و کنار برای خودش زره پیدا میکند
اسلم کودکان را به نقطه ای جمع کرده و برایشان قصه میگوید
و عباس ع مشک ها را برای سیراب کردن به همراه میبرد ...
جون و زهیر و وهب نیز شمشیرهای جنگ را گرد میگیرند ....

🏴و این شروع ماجرایی است که هزار و چهارصد سال است از پرده چشم ها کنار نمیرود ...

▪️یابن الحسن , میدانیم میان یکی از همین هیات هایی که سیاه پوش جد شما شده دور از چشم های ما اشک میریزید

▪️همین است که زیر لب عزیز "علی ان اری الخلق و لا تری" را زمزمه میکنیم ....
پدرها تاب دیدن اشک های فرزندشان را ندارند و ما ناخلف ترین فرزند شما ....
به حرمت همین محرمی که آمده
بیا و بر سرمان دست بکش
مریض گناه شده ایم .... شفا میخواهیم !

♡••♡••♡••♡••♡
@jomalate10rishteri
#رنگت‌روخداااایےکن☝️
🍃️🍃____

#با_کاروان_اسرا

آیا مردم شام و اهل ذمّه در بازار شام به تماشای
#اسیران کربلا آمده و بر روی آنان آب #دهان می‌انداختند! آیا این ماجرا مستند است؟

در کتاب التعازى و العزاء، از نوشته‌هاى ابو محمّد عبد الله بن محمّد بللورى: حسین(ع)، به هنگام شهادت، درخواستِ آب کرد؛ امّا از او دریغ داشتند و او، تشنه شهید شد و نزد خدا وارد شد تا از نوشیدنى بهشت، سیرابش گردانْد.

او را سر بُریدند و
#خانواده‌اش را به اسارت بردند، در حالى‌که سرهایشان باز بود و با مَرکب‌هاى بدون جهاز و پالان، حرکتشان دادند، تا وارد دمشق شدند، این در حالى بود که سرِ حسین(ع)، در میانشان بر بالاى نیزه بود. هرگاه یکى از آنان با دیدن سر می‌گریست، نگهبانان، او را با تازیانه می‌زدند.

اهل ذمّه، در بازار دمشق براى تماشاى آنان، صف کشیده بودند و به صورتشان، آب
#دهان می‌انداختند تا این‌که بر درِ کاخ یزید، متوقّف شدند.

#یزید، دستور داد تا سر حسین(ع) را بر در بیاویزند، در حالى‌که خانواده امام(ع) در اطرافش بودند. همچنین، نگهبانانى را بر آن گماشت و دستور داد که هرگاه یکى از آنان گریست، او را بزنید.

آنان، همچنان ماندند، و سر حسین(ع) در میان آنها به مدّت نُه ساعت، در روز آویزان بود. امّ کلثوم، سرش را بلند کرد و سرِ حسین(ع) را دید و گریست و گفت: "اى پدر بزرگ (منظورش پیامبر خدا(ص) بود)! این، سرِ حبیب تو حسین است که آویزان شده است".

سپس گریست. یکى از نگهبانان، دستش را بالا برد و به صورت امّ کلثوم زد که به تمامى صورت او آسیب زد. در دَم، دست نگهبان، از کار افتاد.

درباره درستی یا نادرستی این نقل باید گفت؛ به هر حال؛ این یکی از نقل‌های کهن درباره عاشورا است که مطلب دور از ذهن و غریبی دیده نمی‌شود؛ از این‌رو می‌توان این نقل را پذیرفت.
📚 بستان الواعظین ، ص 263 – 264
💚 اَللّٰهُــمَّ صَلِّ عَلی ٰمُحَمَّدٍ وَّ آلِ محمد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
♡••♡••♡••♡••♡
@jomalate10rishteri
#رنگت‌روخداااایےکن☝️
🍃️🍃________

#با_کاروان_اسرا

آیا مردم شام و اهل ذمّه در بازار شام به تماشای
#اسیران کربلا آمده و بر روی آنان آب #دهان می‌انداختند! آیا این ماجرا مستند است؟

در کتاب التعازى و العزاء، از نوشته‌هاى ابو محمّد عبد الله بن محمّد بللورى: حسین(ع)، به هنگام شهادت، درخواستِ آب کرد؛ امّا از او دریغ داشتند و او، تشنه شهید شد و نزد خدا وارد شد تا از نوشیدنى بهشت، سیرابش گردانْد.

او را سر بُریدند و
#خانواده‌اش را به اسارت بردند، در حالى‌که سرهایشان باز بود و با مَرکب‌هاى بدون جهاز و پالان، حرکتشان دادند، تا وارد دمشق شدند، این در حالى بود که سرِ حسین(ع)، در میانشان بر بالاى نیزه بود. هرگاه یکى از آنان با دیدن سر می‌گریست، نگهبانان، او را با تازیانه می‌زدند.

اهل ذمّه، در بازار دمشق براى تماشاى آنان، صف کشیده بودند و به صورتشان، آب
#دهان می‌انداختند تا این‌که بر درِ کاخ یزید، متوقّف شدند.

#یزید، دستور داد تا سر حسین(ع) را بر در بیاویزند، در حالى‌که خانواده امام(ع) در اطرافش بودند. همچنین، نگهبانانى را بر آن گماشت و دستور داد که هرگاه یکى از آنان گریست، او را بزنید.

آنان، همچنان ماندند، و سر حسین(ع) در میان آنها به مدّت نُه ساعت، در روز آویزان بود. امّ کلثوم، سرش را بلند کرد و سرِ حسین(ع) را دید و گریست و گفت: "اى پدر بزرگ (منظورش پیامبر خدا(ص) بود)! این، سرِ حبیب تو حسین است که آویزان شده است".

سپس گریست. یکى از نگهبانان، دستش را بالا برد و به صورت امّ کلثوم زد که به تمامى صورت او آسیب زد. در دَم، دست نگهبان، از کار افتاد.

درباره درستی یا نادرستی این نقل باید گفت؛ به هر حال؛ این یکی از نقل‌های کهن درباره عاشورا است که مطلب دور از ذهن و غریبی دیده نمی‌شود؛ از این‌رو می‌توان این نقل را پذیرفت.

📚 بستان الواعظین ، ص 263 – 264

💚 اَللّٰهُــمَّ صَلِّ عَلی ٰمُحَمَّدٍ وَّ آلِ محمد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ

@jomalate10rishteri
#رنگت‌روخدایی‌کن 👆
🍃🍃_________
Forwarded from درج زیرنویس
🏴 #با_کاروان_عاشورا

▪️تو دل غم مونده یه ماتم مونده

🏴یه چند شب دیگه تامحرم مونده


@shamimerezvan
@jomalate10rishteri
@zendegiasheghaneh1
@zendegiasheghaneh2