خلوت شبانه...
《ما بـه درد بیکسیهای خـود عادت کرده ایم》
نیمه شبها تا سحر با غصه خلوت کرده ایم
بـی وفــایـی در مــرام مــا نمی گنجـد ولی
بی وفایی کرده با هر کس رفاقت کرده ایم
بارهـا هـر نیمه شب مـا در میــان گریه ها
بیشمار از ظلم ایـن دنیـا شکایت کرده ایم
آنکه ناحق این دل دیوانه را سوزانده است
واگـذارش بــر خــدا روز قیــامت کرده ایم
بی خبــر از آنچـه بـود و اتفاق افتــاده است
حق و ناحق خوب و بد آنرا قضاوت کرده ایم
آنچنـان شرمنـده ایم از محضـر پــروردگار
بسکه از روی ریـا حـق را عبــادت کرده ایم
دستگیـری کـرده باشیم هــر زمان افتاده را
کعبه را گـویـی نـرفته مــا زیارت کرده ایم
از غــم و از بیکسی دیگر مگو سنگ صبــور
ما بــه درد بیکسیهای خـود عادت کرده ایم
#جوادالماسی(سنگ صبور)
#راحله 🎤🥀🥀🥀@javadalmasi59 کانال اشعار